سخن مقداد يگانه سواره جنگ بدر
يعقوبى در فصل بيعت و خلافت عثمان مينويسد: " جماعتى طرفدار على بن ابيطالب "ع" بودند و به عثمان حملات تبليغاتى ميكردند. يكى ميگويد: به مسجد پيامبرخدا درآمدم، ديدم مردى دو زانو نشسته است و دريغ مى خورد و آه ميكشد پندارى همه دنيا از او بوده و از دست داده است، و ميگويد:از قريش در شگفتم كه حكومت را از خاندان پيامبرشان دور ساختند، در حاليكه اولين كسى كه ايمان آورد و پسر عموى پيامبر "ص" است، داناترين و دينشناس ترين فرد، كسى كه بيش از همه در راه اسلام زحمت كشيده و راه دين را بهتر از
هر كس ميداند و خود از هر كس بهتر بر راه راست دين روان است در ميان همين خانواده است. بخدا قسم حكومت را از كسى دور ساخته اند كه راهنما و راه يافته و پاكدامن و منزه است. با اين كار نخواسته اندامت به صلاح آيد و نه مذهب و روش حكومت و اداره درست شود بلكه دنيا رابر آخرت ترجيح داده اند "و در اينكار ملاكهاى مادى شخصى دنيوى را در نظر گرفته اند و نفع خويش را و نه ملاكهاى اسلامى را كه بيشتر بدرد آخرت ميخورد".
بنابراين، مرگ و نابودى برجماعت ستمكار نزديك او رفته گفتم: خدا ترا رحمت كند، تو كيستى و اين مرد كيست؟ گفت: من مقداد بن عمرو هستم و آن مرد على بن ابيطالب "ع" است. گفتم: آيا براى برقرارى حكومتش بپا نمى خيزى تا من هم به تو كمك كنم؟ گفت: برادر جان اين كار با يكنفر دو نفر به انجام نميرسد.