نوشته واقدى در اين باره - ترجمه الغدیر جلد 17

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 17

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نوشته واقدى در اين باره

واقدى مورخ معروف ماجراى سرازير شدن مخالفان را به مدينه و محاصره خانه عثمان را از قول محمد بن مسلمه نوشته است. ما قسمت اول روايت او را قبلا آورديم. اينك دنباله آن:

"... در آن، اين نامه را يافتيم كه چنين نوشته شده است:

بسم الله الرحمن الرحيم

پس از سپاس و ستايش پروردگار... وقتى عبد الرحمن بن عديس به آنجا رسيد او را صد تازيانه بزن و سرو ريشش را بتراش و او را مدتى دراز زندانى كن تا رسيدن دستور ثانوى من. با عمرو بن حمق نيز بهمان صورت عمل كن، و با سودان بن عمران و عروه بن بياع ليثى نيز همچنان.

محمد بن مسلمه ميگويد: به آنها گفتم از كجا معلوم كه اين را عثمان نوشته باشد؟ گفتند: اگر مروان از قول عثمان و بدون اطلاعش نوشته باشد كه بدتر است، و بايد از حكومت استعفا بدهد. آنگاه گفتند: بيا با ما تا برويم پيش عثمان، چون با على "ع" صحبت كرديم و قول داد وقتى نماز ظهرش را خواند با عثمان صحبت كند، و پيش سعدبن ابى وقاص هم رفتيم گفت: من در كار شما دخالت نميكنم. و پيش سعيد بن زيد بن عمرو رفتيم او هم همين حرف را زد.

پرسيدم: على "ع" با شما قرار كجا گذاشت؟ گفتند: قرار گذاشت وقتى نماز ظهرش را خواند برود خانه عثمان. من با على "ع" نماز "ظهر" خواندم. بعد من و على "ع" رفتيم پيش عثمان و گفتيم: اين مصريان دم در هستند. اجازه بده بيايند تو. مروان آنجا نشسته بود. به عثمان گفت:

قربانت شوم! اجازه بده من با آنها صحبت كنم. عثمان به او تاخت كه خدا دهنت را پاره كند! برو گمشو! حرف تو چه فايده دارد در اين موضوع!

مروان از خانه بيرون رفت. آنگاه على "ع"- كه مصريان تمام آنچه را به من گفته بودند براى او نيز گفته بودند- رو به عثمان نموده جريان آن نامه و مضمونش را شرح داد. عثمان شروع كرد به قسم خوردن كه نه نوشته و نه
خبر دارد و نه كسى با او مشورت كرده و نظر و دستورش را پرسيده است. من "محمد بن مسلمه" گفتم: بخدا اوراست ميگويد. و اين كار را مروان كرده است.

/ 177