نتيجه اى از اين بحث - ترجمه الغدیر جلد 17

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 17

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نتيجه اى از اين بحث

آنچه گذشت مختصرى بود كه در تاريخهاى غرض آلود موجود نوشته و از آن روزگار سياه بر جاى مانده است. تاريخهائى كه مسائل و حقايق اساسى راواگذاشته و از واقعيات پر اهميت بعد درگذشته اند. دستهاى تبهكارى كه به نگارش اينگونه تاريخ ها دراز گشته تاتوانسته حقائق مهم را در پرده نگهداشته و پوشانده تا نوشته اش با تمايلات و تعصبات توده هاى گمراه يا حكام قلدر و جاه طلب سازگار آيد، درحاليكه تاريخ بايد آزادانه و با انصاف نوشته شود و هيچ عاملى آنرا ازراه بدر نبرد و به جانبگيرى وا ندارد. ليكن چه بايد كرد كه اين قماش تاريخ نويسان تاريخ را نه چنانكه بايسته است نوشته اند بلكه حقائق و معانى را تحريف و دگرگونه نموده اند و از اسناد و روايات تاريخى آنچه مطابق ميل و غرض خود و اربابشان ديده اند نگاشته و ديگران را بى اعتنا واگذاشته اند. بويژه آنچه را كه با اغراضشان ناسازگار بوده است.

مثلا طبرى در تاريخش چنين نوشته است: " واقدى در علت اين كه مردم مصر به طرف عثمان حركت كردند و در " ذو خشب " اردو زدند كارهاى بسيارى را ذكر كرده است از آنجمله آنچه قبلا ياد شد و نيز آنچه از ذكرش خوددارى نمودم بدانجهت كه زننده بود. " و " بسيارى از دلائلى را كه قاتلين او
"يعنى عثمان" ذكر كرده و مستند قتلش ساخته اند ذكر كرديم و از بسيارى ديگر بعللى كه خوددارى از ذكر آنها را لازم مياورد صرفنظر كرديم " و " محمد بن ابوبكر وقتى استاندار "على ع در مصر" شد به معاويه نامه نوشت، ومكاتبات آندو در تاريخ آمده است لكن من خوشم نيامد آنها را بياورم زيرا در آنها مطالبى هست كه عامه طاقت شنيدنش را ندارند ".

در جلد هشتم نيز در بحث از آنچه ميان على "ع" وعثمان اتفاق افتاده سخن مسعودى را آورديم كه ميگويد: عثمان حرف خشن و زننده اى به على "ع" زد كه مايل به نقل آن نيستيم، و على "ع" حرفى شبيه آن به او برگرداند ".

" ابن اثير " يكى ديگر از اينگونه مورخان ميگويد: " بسيارى از دلائلى را كه مردم وسيله و سند كشتن او "يعنى عثمان" قرار داده بودند رها كردم بدلائلى كه خوددارى از ذكرش را ايجاب مينمايد ".

" ابن كثير " مينويسد: " در اين سال "يعنى سال 33 هجرى" عثمان عده اى از اهالى بصره را از آنجا به شام و مصر تبعيد كرد بدلائلى كه اين تبعيد را ايجاب مينمود. تبعيدشدگان از كسانى بودند كه مردم را عليه او بر مى انگيختند و با دشمنانش در تبليغ عليه او و بردن اعتبارش همساز بودند. و آنها با اينعمل ستمكار شمرده ميشدند و او رضى الله عنه نيكوكارى بر طريق دين بود ". و در جاى ديگر مينويسد: كارها و حوادثى جريان يافت كه بقدر امكان از آن ياد ميكنيم " سپس از آن امور و حوادث آنچه باب طبعش بوده و با سليقه اش
جور ميامده و خوشايندش بوده ذكر كرده است لكن از روى نوشته ها و گفته ها غرض آلوده و سنت، و درنتيجه همه آنچه نقل كرده چيزى نيست جز يك سلسله دروغ و روايات سست و جعلى.

دكتر احمد فريد رفاعى در كتاب" عصر مامون " چنين مينويسد: " لكن ما وضع ديگرى داريم، و كسى از ما نميخواهد نظرمان را درباره عثمان اظهار داريم، زيرا مسلم است كه او صحابى بزرگى بوده و در جمع قرآن و غير قرآن اثر جاودانى داشته است، و دينش دين پر گذشت و آسانگيرى بوده است و دين هرگز مردم را موظف نميكند كه همه شان به زندگى دنيا از دريچه زهد و سخت گذرانى بنگرند و زندگى دنيا را با زهد و پارسائى بگذرانند.

همچنين از ما خواسته نشده كه ضعف حكومت عثمان را اثبات كنيم، بلكه تنها چيزى كه از ما ميخواهند اين است كه حوادث را باختصار برگزاريم. ما در ترتيب ذكر اين حوادث و بررسى و تعيين آثار آنها به مواردى بر مى خوريم كه امكان ميدهد به اين موضوع هم اشاره اى بكنيم... " آنگاه از تاريخ يعقوبى انتقاداتى را كه به عثمان ميشده نقل كرده و پس از بحث درباره آن به روايتى رسيده كه ابن اثير از تاريخ طبرى آورده است، روايتى كه طبرى از قول " سرى " كذاب از " شعيب " مجهول و ناشناس از " سيف" مطرود و مردود رجالشناسان و متهم به زندقه، آورده است با روايتى از قول موجوداتى شبيه آنها.

علاوه بر اينها، بسيارى تاريخهاى ديگر هست كه در قديم نوشته شده يا در عصر ما و همه را جنايتكارانى نوشته اند كه هيچ بر دين و دانش ترحم ننموده و هر چه از ظلم و بيداد توانسته بر آن روا داشته اند.
شايد آنچه در اين كتاب نوشته ايم گرچه جز اندكى ازبسيار نيست براى شناساندن جنبه هاى گوناگون روحيه عثمان و بهره اش از علم و تقوى و چگونگى آراء و اخلاقش كفايت كند. و اينها چيزهائى است كه معاصران و معاشرانش ديده و وصف كرده و درباره اش همداستانند، حتى رفتار و موضع گيرى واحدى نسبت به او داشته اند. در اينجا نمونه هائى از اظهار نظر و رفتار و موضع كسانى را كه معاصر و معاشر و شاهد عثمان بوده اند مياوريم:

/ 177