سخن معاويه پسر ابوسفيان اموى - ترجمه الغدیر جلد 17

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 17

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخن معاويه پسر ابوسفيان اموى

1- اميرالمومنين على "ع" به معاويه مينويسد: " درباره عثمان و كشته شدنش زياد مجادله كرده اى. حقيقت اين است كه وقتى پشتيبانى از عثمان بنفع تو بود به پشتيبانى او برخاستى "يعنى پس ازمرگش" و آنهنگام كه پشتيبانى از او به نفع او بود پا از ياريش به دامن پيچيدى "يعنى در روزهاى آخر حياتش"".

2- همچنين به او مينويسد: " بخدا پسر عمويت "يعنى عثمان" را كسى جز تو نكشت ".
3- باز به او مينويسد: " درباره عثمان پر گفته اى. بجان خودم او را كسى جز تونكشت و نه كسى جز تو خوار و بلا دفاع گذاشت. پيوسته چشم انتظار حوادث بد براى او بودى و آرزوى مرگش را داشتى تا به آنچه در دل ميپرورى برسى. و كار تو بهترين دليل اين حقيقت است ".

4- عبد الله بن عباس به معاويه مينويسد: " سخن از بدى ما با ياران عثمان و نفرت ما از حاكميت بنى اميه رانده اى بجان خودم تو عثمان را وقتى از تو يارى خواست و كمكش نكردى وسيله اى براى اغراضت يافتى، تا رسيدى به آنچه ميخواستى. گواه ميان من و تو پسر عمويت وليد بن عقبه، برادر عثمان است."

5- در نامه ديگرى به او مينويسد: " گفته اى من از كسانى بوده ام كه عليه عثمان فعاليت كرده واو را خوار و بيدفاع گذاشته و خونش را ريخته ام.

و ميان من و تو پيمان صلحى نيست كه مانع آسيب رساندن تو به من شود.

بخدا سوگند ياد ميكنم كه توچشم انتظار قتل عثمان بودى و مشتاق مرگش، و با اين كه وضعش برايت كاملاروشن بود نگذاشتى مردم قلمروت به دفاعش بيايند، در حاليكه نامه سراسراستمداد و استغاثه اش به تو رسيد، وتو اعتنائى به آن ننمودى در حاليكه ميدانستى محاصره كنندگان تا او را نكشند دست بردار نيستند. تا آن كه همانطور كه ميخواستى به قتل رسيد. بعد ديدى مردم ترا همشان و همطراز مانميدانند. پس بناى نوحه سرائى براى عثمان را گذاشتى و تهمت قتلش را به ما چسباندى و گفتى: بناحق و مظلومانه كشته شد.

اگر واقعا بناحق و مظلومانه كشته شده باشد تو از همه ظالم تر و در كشتنش
مسوول ترى..."

6- بلاذرى مينويسد: " چون عثمان از معاويه كمك خواست وى يزيد بن اسد قسرى پدر بزرگ خالد بن عبد الله بن زيد فرمانرواى عراق را "با سپاهى" فرستاده به او گفت: وقتى به ذو خشب نزديك مدينه رسيدى در آنجااردو بزن و جلوتر نرو، و نگو: حاضر چيزهائى را مى بيند كه غايب نمى بيند!

زيرا من حاضر و شاهدم و تو غايبى. وى در ذو خشب ماند تا عثمان كشته شد.

در اين وقت معاويه به او دستور بازگشت داده تا ارتشى را كه همراهش كرده بود باز آورد. معاويه اين كار را كرد تا عثمان كشته شود و بعد او مردم را به قبول فرمانروائى خويش دعوت كند ".

/ 177