نظر حجر بن عدى پارساى مشهور كوفه - ترجمه الغدیر جلد 17

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 17

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظر حجر بن عدى پارساى مشهور كوفه

مورخان ميگويند: معاويه هنگامى كه مغيره بن شعبه رادر جماى سال 41 هجرى به استاندارى كوفه گماشت او را بحضور خواسته گفت:
"... مى خواستم خيلى چيزها به تو سفارش كنم ولى صرفنظر كردم چون به خرد و هوشياريت اطمينان داشته ميدانم آنچه را كه مايه خرسندى من ميشود و بر قدرتم مى افزايد و به حال رعاياى من مفيد است ميدانى. با اينحال يك چيز هست كه نميتوانم از آن صرفنظر كنم و آن اينست كه تا ميتوانى از بدگوئى على و حمله به او فرو گذارننمائى و نيز از رحمت و آمرزش خواستن براى عثمان، و نكوهش طرفداران على وطرد آنها و خوددارى از مصاحبت آنها ونشنيدن سخن "و شهادت" آنها، و تعريف و تمجيد از طرفداران عثمان رضوان الله عليه، و نزديك كردن آنهابه خود و شنيدن سخن آنان. مغيره گفت: تو طرز كار مرا به تجربه ديده اى ومن مورد تجربه قرار گرفته ام و پيش از تو براى ديگران استاندارى و كار دولتى كرده ام و بر هيچيك از كارهايم خرده نگرفته اند. حالا هم تو كارم را به تجربه خواهى ديد، يا آنرا ميستائى يا مذمت ميكنى. معاويه گفت: نه، انشاء الله ستايش خواهم كرد.

مغيره هفتسال و چند ماه استاندار كوفه بود. در تمام اين مدت يكدم از دشنام على و حمله به او، و نكوهش قاتلين عثمان و لعنت كردن آنها، و دعا و ثناى عثمان و طرفدارانش فرو گذار نكرده. هر وقت حجر بن عدى حرفهاى مغيره را ميشنيد ميگفت: خدا شما را نكوهش و لعنت كرده است!

و برخاسته ميگفت: خداى عز و جل ميفرمايد: برقرار كننده عدالت و نمونه عملى راه خدا باشيد و شهادت براى خدا بر زبان آوريد. و من شهادت ميدهم كسانى كه شما آنها را نكوهش مينمائيد بايستى مورد تجليل قرار گيرند و كسانى كه شما آنها را پاك شمرده تمجيد مينمائيد بايستى مورد نكوهش و مذمت قرار گيرند. مغيره به او پرخاش ميكرد: اگر من استاندار باشم ترا بسزايت ميرسانم. واى بر تو از پادشاه بترس، و از خشم و حمله اش برحذر باش،
زيرا آتش خشم پادشاه گاهى بسيارى مثل تو را از بين ميبرد و سپس دست از او برداشته چشم پوشى مينمود. و اين وضع تا روزهاى آخر استاندارى مغيره ادامه داشت. دراين وقت مغيره برخاسته طبق معمول همان حرفهاى سابق را عليه على و در مدح عثمان بر زبان آورد و چنين گفت: خدايا!

عثمان بن عفان را بيامرز و از او درگذر و او را جزائى مطابق بهترين كارهايش عطا كن، زيرا او به قرآن عمل نمود. و از سنت پيامبر "ص" پيروى كرد و ما را متحد ساخت و از خونريزى جلوگيرى كرد و بناحق كشته شد. خدايا!

پيروان عثمان و دوستداران و خونخواهانش را قرين رحمت خويش گردان. و بعد قاتلين عثمان را نفرين كرد در اين وقت. حجر بن عدى برخاسته چنان فريادى بر سر مغيره كشيد كه هر كس در مسجد و بيرون آن بود شنيد، و گفت: آى آدم!

تو از پيرى چنان خرف شده اى كه نميفهمى چه ميگوئى و به كه بد ميگوئى!

سهميه ما را از خواربار و اموال عمومى به ما بده. تو آنها را نگهداشته و ما را از آن محروم كرده اى در حاليكه حق چنين كارى را ندارى، و استانداران پيش از تو هيچيك طمع در مال ما نبستند. و كار را بجائى رسانده اى كه به اميرالمومنين دشنام ميدهى و تبهكاران را ميستائى. بيش از دو سوم مردمى كه در مسجد بودند "يعنى دو سوم مردان كوفه" بنداى او ودر تاييد سخنش برخاسته فرياد برآوردند: بخدا حجر راست ميگويد و خوب كارى ميكند. سهميه خواربار و مواجب ما را بده. حرفهاى تو درد ما را دوا نميكند. و از اينگونه سخنها بسيار گفتند و به گفته ادامه دادند.

مغيره در سال 51 مرد. كوفه ضميمه قلمرو استاندارى زياد بن ابى سفيان استاندار بصره شد. زياد وارد كاخ استاندارى كوفه شد، و بعد به منبر رفته نطق كرد تا رسيد به عثمان و پيروانش، آنها را ستود و قاتلين
عثمان را لعنت فرستاد. در اين هنگام، حجر بن عدى برخاسته همان كارى را كرد، كه با مغيره ميكرد.

محمد بن سيرين ميگويد: روز جمعه اى زياد خطبه را طول داد و نماز را به تاخير انداخت. حجر بن عدى فرياد زد: نماز زياد به نطق ادامه داد.

حجر دوباره فرياد زد: نماز زياد به خطبه نماز ادامه داد. چون حجر ترسيد نمازقضا شود دستش را محكم بر مشتى ريگ زده و بشتاب به نماز برخاست، و مردم با او به نماز برخاستند. زياد وقتى وضع را چنين ديد از منبر فرود آمده به نماز ايستاد. چون نمازش را تمام كرد جريان را به معاويه نوشت و تا توانست عليه حجر بن عدى قلمفرسائى نمود. معاويه دستور فرستاد كه او رابه زنجير ببند و نزد من بفرست. وقتى دستور كتبى معاويه به كوفه رسيد قبيله حجر خواستند از او دفاع كرده نگذارند او را بگيرند، ولى خودش به آنها گفت: نه، اطاعت ميكنيم. پس وى را به بند و زنجير بسته سواره بطرف معاويه فرستادند، او را و دوستانش را كه عبارت بودند از

1- ارقم بن عبد الله كندى.

2- شريك بن شداد.

3- صيفى بن فسيل شيبانى.

4- قبيصه بن ضبيعه.

5- كريم بن عفيف.

6- عاصم بن عوف.

7- ورقاء بن سمى بجلى.

8- كدام بن حيان.

9- عبد الرحمن بن حسان.
10- محرز بن شهاب.

11- عبد الله بن حويه سعدى.

زياد بدنبال آنها دو نفرديگر يعنى عتبه بن اخنس، و سعيد بن نمران را نيز فرستاد. آنها را بردندتا مرج عذراء، دوازده ميلى دمشق، ودر آنجا زندانى كردند تا دستور معاويه دائر بر اعدام هشت نفر از آنها و آزادى شش نفر ديگر رسيد. فرستاده اى كه اين دستور را آورده بود به آنها گفت: ما دستور داريم به شما پيشنهاد كنيم از على بيزارى بجوئيد و او را لعنت كنيد. هر گاه اين كار را انجام دهيد شما را آزاد خواهيم كرد، و در صورتيكه از آن امتناع نمائيد شما را خواهيم كشت. واميرالمومنين "يعنى معاويه" ادعا ميكند كه باستناد شهادتى كه اهالى شهرتان عليه شما داده اند شما محكوم به اعداميد، ولى او شما را مورد عفوقرار داده است. بنابراين از اين مرد"يعنى اميرالمومنين على بن ابيطالب ع" اظهار بيزارى كنيد تا شما را آزاد كنيم. گفتند: خدايا!

ما هرگز چنين كارى نميكنيم. بدستور ماموران قبرشان كنده شد و كفنهاشان آماده گشت. آنشب را سراسر به نماز و دعا بسر آوردند. وقتى صبح برآمد ماموران معاويه گفتند: آهاى شما را ديشب ديدم كه نمازتان خيلى طول كشيد و خيلى خوب دعا خوانديد. بما بگوئيد نظرتان درباره عثمان چيست؟

گفتند: او اولين كسى است كه در حكومت از رويه اسلامى منحرف گشته بچيزى جز حق "يعنى قانون اسلام" عمل كرد. پيروان معاويه گفتند: اميرالمومنين "معاويه" شما را بهتر ميشناخته است. و نزديك آنها آمده پرسيدند: از آن مرد "يعنى على ع" اظهار بيزارى ميكنيد؟ گفتند: نه، بعكس اظهار عشق ميكنيم و از كسانى بيزارى مى جوئيم كه از او بيزارند. آنگاه هر مامورى يكتن از آن مردان را برگرفت تا بكشد، و آنان را يك بيك سر بريدند تا شش نفر:

1- حجر

2- شريك

3- صيفى

4- قبيضه

5- محرز

6- كدام

امينى گويد:

اين، نظريه " حجر " صحابى عاليمقام و ياران بزرگوار و پاك و صالح او درباره عثمان است. بعقيده آنان عثمان اولين كسى است كه در حكومت از رويه اسلامى منحرف گشته و بچيزى جز قانون اسلام عمل كرده است، و در شمار تبهكاران است- چنانكه از سخنش به مغيره معلوم ميشود- و چندان بر اين عقيده استوار بوده و پايمردى نشان داده اند كه جان بر سر آن نهاده و حاضر نشده اند دست از آن بردارند، و با اين عقيده سرفرازانه به محل اعدام رفته شهيد گشته اند.

/ 177