عثمان راه رستگارى را نميداند
ابن عساكر در تاريخش چنين روايت ميكند: " عمر به عثمان بن عفان برخورد، به او سلام كرد، جوابى نشنيد، نزد ابوبكرصديق رفته گفت: اى جانشينپيامبر خدا ميخواهى مصيبتى را كه پس از پيامبر خدا گرفتارش شده ايم برايت بگويم؟ پرسيد: چيست؟ گفت: به عثمان برخوردم، به او سلام كردم جواب سلامم را نداد. ابوبكر با شگفتى پرسيد: راستى چنين اتفاق افتاد؟ گفت:
آرى، پس دست او را گرفته نزد عثمان آمدند و سلام كردند و جواب سلامشان را داد. آنگاه ابوبكر گفت: آيا راست است كه عمر نزدتو آمده سلامت كرد جوابش ندادى؟ گفت: بخدا قسم اى خليفه پيامبر خدا، من او را نديدم، پرسيد: فكرت به چه مشغول بود؟ گفت: داشتم به پيامبر خدا "ص" مى انديشيدم كه از دنيا رفت و از او نپرسيديم: چگونه ميتوان رستگار شد و از آتش دوزخ رست، و راه رستگارى و نجات چيست؟ ابوبكر گفت: بخدا قسم من از پيامبر خدا "ص" پرسيده و جواب شنيده ام. عثمان گفت: ها بگو و ما را از غم نجات بده. ابوبكر گفت: پيامبر خدا "ص" گفت: به پيوند استوار كه عبارت از اعتقاد و گفتن لا اله الا الله است چنگ آويزيد ".
آيا اين مرد در دوره حيات پيامبر "ص" گوش از تبليغات پيگير وارشاد دامنه دارش بويژه تاكيد فراوانش روى توحيد بربسته و نديده بود كه تا چه اندازه در تحكيم اصل اساسى توحيد در دلهاى خلق ميكوشد و ميفرمايد يگانه راه رستگارى و نجات اين است كه انسان از صميم قلب به توحيد ايمان پيدا كند و دل خويش بروى اين عقيده بگشايد و براى آن خالى و پيراسته سازد، و تنها بدينگونه ميتواند از آتش دوزخ برهد؟ اين فرمايشات خدا رانشنيده:
" هر كه دل و جان خويش تسليم خدا نمايد و نيكوكار هم باشد بيگمان به پيوند استوار چنگ آويخته است و هر كه به بت و قدرتهاى سياسى ناروا كافر شود و به خداى يگانه ايمان آورد قطعا به پيوند استوار چنگ آويخته است. و