دومين محاصره
بلاذرى بنقل از ابو مخنف مينويسد: " مصريان پس از قراردادى كه عثمان نوشت براه افتاده رفتند تا به " ايله " يا منزلى پيش از آن رسيدند. آنجاديدند از پشت سر سواره اى ميايد روبه مصر. از او پرسيدند: كيستى؟ گفت:
نامه رسان و فرستاده اميرالمومنين "عثمان" كه نزد عبد الله بن سعد "بن ابى سرح استاندار مصر" ميروم، و از نوكران اميرالمومنين "عثمان" هستم. و سياهپوست بود. بهمديگر گفتند: چطوراست كه او را پائين آورده تفتيش كنيم مبادا رئيسش چيزى درباره ما نوشته باشد. او را گشتند ولى چيزى نيافتند. بيكديگر گفتند:
ولش كنيم برود. كنانه بن بشر گفت: نه، بخدا تا مشكى را كه همراه دارد نگردم نميگذارم برود. با تعجب گفتند: مگرميشود نامه اى را در آب بگذارند؟
گفت: مردم حيله ها و نيرنگهاى گوناگون ميزنند. بعد آن مشك كوچك را گشوده ناگهان ديد ظرف سر بمهر بسته اى در آن است و در آن نامه اى نهاده در لوله اى سربين. نامه را درآورده خواند. در آن چنين نوشته بود:
وقتى عمرو بن بديل آنجا رسيد گردنش را بزن، و دست هاى ابن عديس و كنانه و عروه را قطع كن و بگذار در خون خويش پرپر بزنند تا بميرند.
و بعد آنها را به شاخه درخت خرما بياويز.
ميگويند مروان آن نامه را بدون اطلاع عثمان نوشته است. وقتى فهميدند در نامه چه نوشته است، گفتند: عثمان از پيمان خويش بدر گشته "يا خونش روا گشته" است. آنگاه از راهى كه آمده بودند شروع كردند به برگشت تا رسيدند به مدينه و با نامه كه مهرش از سرب بود رفتند پيش على "ع" بعد على "ع" نزد عثمان رفت. و او به خدا قسم يادكرد كه نه آنرا نوشته و نه از آن خبردارد، ولى افزود كه خط، خط منشى اواست و مهر همان مهر او است. على "ع" از او پرسيد: چه كسى را متهم "به نوشتن و جعل آن نامه" ميكنى؟
گفت: تو را متهم ميكنم و منشى خود را متهم ميكنم على "ع" خشمناك از نزد او بيرون آمد در حاليكه ميگفت: حقيقت اين است كه فرمان خود تو است.
ابو مخنف ميگويد: مهر عثمان نخست نزد حمران بن ابان بود و بعد مروان وقتى حمران به بصره رفت از او گرفت وبدست او بود.