سخن عمرو بن عاصى معلوم الحال - ترجمه الغدیر جلد 17

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 17

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخن عمرو بن عاصى معلوم الحال

طبرى مينويسد: " عمرو بن عاصى از طرف عثمان استاندار مصر بود.

بعد او را از تصدى امور مالياتى و مالى بر كناركرده به امامت نماز جماعت گماشت و عبد الله بن سعد را متصدى امور مالى و مالياتى ساخت. و پس از مدتى امامت نماز را نيز به عبد الله بن سعد واگذاشت. چون عمرو بن عاصى به مدينه باز آمد شروع به انتقاد و عيبجوئى عثمان كرد. پس عثمان روزى او را خواسته در جلسه اى خصوصى به او گفت: اى پسر نابغه چه زود با ما بيگانه شدى هنوز چيزى از استاندارى تو نگذشته، حالا از من انتقاد و عيبجوئى ميكنى و دوروئى نشان ميدهى؟بخدا اگر اختلاسگر و پولخور نبودى ترا بر كنار نميكردم. عمرو گفت: خيلى از چيزهائى كه مردم ميگويند يا به زمامدارانشان گزارش ميدهند بى اساس است. بنابراين اى اميرالمومنين بايد در رفتارت با مردم زير فرمانت از خدا بترسى و خدا را ملاحظه كنى!

عثمان گفت: آيا اين صحيح است كه ترابا كجروى و شايعات بدى كه درباره تو هست به استاندارى بگمارم؟ گفت: من در حكومت عمر بن خطاب استاندارش بودم و وقتى مرد از من راضى بود. عثمان گفت: بخدا اگر من هم با تو مثل عمر سختگيرى ميكردم و مو را از ماست ميكشيدم وضعت روبراه ميشد اما من ملايمت بخرج دادم و چشم پوشى نمودم ودر نتيجه تو با من گستاخ شدى. بدان كه من در دوره جاهليت از لحاظ تعداد افراد قبيله بيش از تو قدرت و عظمت داشتم و نيز پيش از اين كه عهده دار مقام خلافت شوم نيرومندتر و محترم تراز تو بودم.
عمرو بن عاصى گفت: اين حرفها را بگذار كنار. خدا را بايد شكر كرد كه ما را بوجود محمد"ص" به افتخار نائل آورد و بوسيله او هدايت كرد.

من پدرم عاصى بن وائل را ديده بودم و پدرت عفان را هم ديده بودم. بخدا عاصى برتر و بالاتر از پدرت بود. عثمان وا رفت و گفت: چراحرف دوره جاهليت را بزنيم و عمرو بيرون رفت و مروان بن حكم وارد خانه عثمان شده گفت: كار را اى اميرالمومنين به جائى رسانده اى كه عمرو بن عاصى پدرت را تحقير ميكند عثمان گفت: اين حرفها را ول كن، هركه به پدر ديگران بد بگويد پدرش را بد خواهند گفت. عمرو در حالى از خانه عثمان بيرون ميرفت كه از او بشدت دلگير بود. گاه نزد على "ع" رفته او را عليه عثمان بر مى انگيخت، و گاه نزد زبير يا طلحه رفته آنها را عليه عثمان تحريك مينمود، و بر سر راه حاجيان ايستاده از خلافكاريهاو بدعتهاى عثمان داستان ميكرد. چون اولين محاصره خانه عثمان رخ داد از مدينه بيرون شده به مزرعه اى كه در فلسطين داشت رفت و در كاخى كه آنجا ساخته بود اقامت نمود، و هى ميگفت: از خبرهائى كه از پسر عفان ميرسد در حيرتم يكروز كه در همان كاخ " عجلان " نشسته و دو پسرش محمد و عبد الله ونيز سلامه بن روح جذامى حضور داشتند سوارى از آنجا گذشت. عمرو بن عاصى او را صدا زده پرسيد از كجا ميائى گفت: از مدينه. پرسيد: آنمرد چه كرد "يعنى عثمان"؟ گفت: وقتى از مدينه بيرون ميامدم او را سخت در محاصره گذاشته بودند. عمرو بن عاصى با خوشحالى گفت: هنوز كارى نشده به طيز افتاده است هنوز از جا بر نخاسته
بود كه سواره ديگرى گذشت، وعمرو از او پرسيد: آنمرد چه كرد "يعنى عثمان"؟ گفت: كشته شد. با شادى فرياد زد كه مرا عمرو عاصى ميگويند.

اگر تصميم به كارى بگيرم با جديت تمامش ميكنم. وقتى تصميم گرفتم مردم را عليه او بشورانم اگر چوپانى را با رمه اش بر سر كوه مييافتم عليه او ميشوراندمش.

سلامه بن روح به او گفت: شما قبيله قريش مانعى را كه در ميان شما و اعراب وجود داشت و حجاب حرمت شما بود از ميان برداشتيد. چرا چنين كرديد؟!

گفت: خواستيم حق را از شكم باطل بيرون آوريم، تا مردم در برابر قانون برابر و در حقوق مساوى باشند.

خواهر عثمان- خواهرى كه از مادرش ام كلثوم دختر عقبه بن ابى معيط داشت- همسر عمرو عاصى بود. وقتى عثمان او را از استاندارى بر كنار كرد اين همسرش را طلاق داد ".

/ 177