رفتار عثمان با عمار ياسر - ترجمه الغدیر جلد 17

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 17

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رفتار عثمان با عمار ياسر

1- بلاذرى در " انساب الاشراف مى نويسد: " در خزانه عمومى در مدينه كيسه اى آكنده از جواهرات و زيور آلات بود. عثمان مقدارى از آنرا برداشت تا يكى از افراد خانواده اش خود را با آن بيارايد. پس مردم او را در اينمورد بباد انتقاد گرفتند و سخنان تند باو گفتند بطوريكه او را بخشم آوردند تا در نطقى گفت: از اين غنائم "يا اموال عمومى" هر قدر احتياج داشته باشيم بر ميداريم گرچه عده اى را خوش نيايد. در اين هنگام، على "ع" به او گفت: بنابراين از اين كارت جلوگيرى خواهد شد و نميگذاريم دست به آنها دراز كنى. و عمار ياسر گفت: خدا را گواه ميگيرم كه من نخستين كسى باشم كه آن را خوش ندارد. عثمان گفت: در برابر من اى پسر زن... گستاخى ميكنى؟ او را بگيريد. عمار را دستگير كردند. عثمان "به دار الخلافه" وارد شد دستور داد او را آوردند و بنا كرد به زدن او تا بيهوش شد. آنگاه او را بيرون بردند تا بمنزل " ام سلمه " همسر پيامبر خدا "ص" رساندند. از نماز ظهر و عصر و مغرب باز ماند. وقتى به هوش آمد وضو گرفته نماز گزارد و گفت: خدا را شكركه اولين روزى نيست كه در راه خدا آزار و شكنجه مى بينم. هشام بن وليدبن مغيره مخزومى- از آنجهت كه عمار همپيمان قبيله ي بنى مخزوم بود- برخاسته به عثمان گفت: اى عثمان در مورد على "ع" از او و قبيله و قوم و خويشانش ترسيدى "و در برابر اعتراضش سكوت كردى" اما در مورد ما
جرات بخرج دادى و همپيمان و عضو قبيله ما را تا پاى كشتن كتك زدى. بخدا اگر بميرد يكى از بنى اميه راكه خيلى گردن كلفت باشد خواهم كشت.

عثمان گفت: كارت باينجا رسيده اى پسر قسريه؟ گفت: نه تنها مادرم بلكه جده ام نيز از عشيره قسريه از عشاير قبليه بجيله است. عثمان به اودشنام داد و حكم كرد تا او را بيرون انداختند. نزد " ام سلمه، رفت و ديد كه همسر پيامبر "ص" از رفتارى كه با عمار شده خشمگين است. چون خبررفتارى كه با عمار شده بود به عايشه رسيد او هم خشمگين گشته مقدارى از موى پيامبر خدا "ص" و جامه و كفشى از او را بيرون آورده فرياد برآورد كه چه زود سنت پيامبرتان را ترك كرديد در حاليكه اين موى و جامه و كفش او است كه هنوز نفرسوده است. درنتيجه، عثمان چنان بشدت ناراحت و عصبانى شد كه حرف زدنش را نمى فهميد، و از روى ناراحتى به مسجد درآمد. در اين وقت مردم ميگفتند: سبحان الله، سبحان الله "و با اين تسبيح، از رويه و رفتار خليفه ابراز تنفر و ناراحتى مى نمودند". عمرو عاص ازآنجهت كه عثمان او را از استاندارى بر كنار كرده و آنجا را به عبد الله بن ابى سرح داده بود از عثمان دل پرى داشت و بهمين سبب در اين وقت خيلى اظهار تعجب ميكرد و سبحان الله ميگفت!

/ 177