يكى از هنرهاى ارزشمند كه هم مى تواند احساس مردم را و هم عقل وجان انسانها را سيراب كند، آرمان ببخشد،درمان كند، جهت و هدف تكاملى بدهد، فنّ «خطابه و سخنورى» است.گاهى يك سخنرانى سرنوشت دولتى را رقم زده است، و جان و جهان را تغيير داده است. درخشندگى نهج البلاغه با جاذبه سخنورى در محدوده فصاحت و بلاغت عَلَوى بسيار شگفتى آور است.در يك سخنرانى «خطبه قاصعه» (17) جان ها را عوض مى كرد، اشك ها را جارى مى ساخت و دلها را بهم گره مى زد،و در يك سخنرانى آن هم در لشگر دشمن، صف خوارج نهروان را شكافت كه اكثر آن فريب خوردگان پشيمان شدند و به اردوى امام على عليه السلام پيوستند. (18)و در پرتو يك سخن اخلاقى امام على عليه السلام، يار دلدارش، «همّام» ناله اى زد و قالب تهى كرد.قال: فصعق همام صعقة كانت نفسه فيها.فقال اءمير المؤمنين عليه السلام:اءَمَا وَاللّهِ لَقَدْ كُنْتُ اءَخَافُهَا عَلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ: اءَهكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِاءَهْلِهَا؟فقال له قائل: فما بالك يا اءمير المؤمنين؟ فقال عليه السلام:وَيْحَكَ، إِنَّ لِكُلِّ اءَجَلٍ وَقْتا لاَ يَعْدُوهُ، وَسَبَبا لاَ يَتَجَاوَزُهُ. فَمَهْلا، لاَ تَعُدْ لِمِثْلِهَا، فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّيْطَانُ عَلَى لِسَانِكَ!(سخن امام كه به اينجا رسيد، ناگهان همّام ناله اى زد و جان داد. امام على عليه السلام فرمود:)«سوگند بخدا من از اين پيش آمد بر همّام مى ترسيدم.سپس گفت: آيا پندهاى رسا با آنان كه پذيرنده آنند چنين مى كند؟»(شخصى رسيد و گفت: چرا با تو چنين نكرد؟امام على عليه السلام پاسخ داد:)«واى بر تو، هر أ جلى وقت معيّنى دارد كه از آن پيش نيافتد و سبب مشخّصى دارد كه از آن تجاوز نكند، آرام باش و ديگر چنين سخنانى مگو، كه شيطان آن را بر زبانت رانده است.» (19)شما در كجاى تاريخ سراغ داريد كلماتى چنان پُر جاذبه باشد؟چنان در ژرفاى جان آدمى نفوذ كند كه شنونده قالب تهى كند؟روزى «اصبغ بن نباته» در حضور امام بپاخاست كه سخن بگويد، امّا نتوانست.حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به ويژگى هنرى خود در سخنورى اشاره فرمود كه:اءَلاَ وَإِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الاِْنْسَانِ، فَلاَ يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ، وَلاَ يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ. وَإِنَّا لاَُمَرَاءُ الْكَلاَ مِ، وَفِينَا تَنْشَّبَتْ عُرُوقُهُ، وَعَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ.وَاعْلَمُوا رَحِمَكُمُ اللّهُ اءَنَّكُمْ فِي زَمَانٍ الْقَائِلُ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ، وَاللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ كَلِيلٌ، وَاللا زِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ.اءَهْلُهُ مُعْتَكِفُونَ عَلَى الْعِصْيَانِ، مُصْطَلِحُونَ عَلَى الاِْدْهَانِ، فَتَاهُمْ عَارِمٌ، وَشَائِبُهُمْ آثِمٌ، وَعَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ، وَقَارِنُهُمْ مُمَاذِقٌ.لاَ يُعَظِّمُ صَغِيرُهُمْ كَبِيرَهُمْ، وَلاَ يَعُولُ غَنِيُّهُمْ فَقِيرَهُمْ.(هنگامى كه «جُعده بن هبيرة» نتوانست در حضور امام عليه السلام سخن بگويد فرمود:)
1 فصاحت و بلاغت اهل بيت عليهم السلام
«آگاه باشيد، همانا زبان پاره اى از وجود انسان است، اگر آمادگى نباشد سخن نمى گويد، و به هنگام آمادگى، گفتار او را مهلت نمى دهد، همانا ما اميران سخن مى باشيم، درخت سخن در ما ريشه دوانده، و شاخه هاى آن بر ما سايه افكنده است.
2 علل سقوط جامعه انسانى
خدا شما را رحمت كند، بدانيد كه همانا شما در روزگارى هستيد كه گوينده حق اندك، و زبان از راستگويى عاجز، و حق طلبان بى ارزشند، مردم گرفتار گناه، و به سازشكارى هم داستانند، جوانشان بداخلاق، و پيرانشان گنهكار، و عالمشان دورو، و نزديكانشان سودجويند، نه خردسالانشان بزرگان را حرمت مى نهند و نه توانگرانشان دست مستمندان را مى گيرند.» (20)پس اگر يكى از كانال هاى ارتباطى ما با مردم فنّ خطابه است، پس بايد اين هنر را درست بياموزيم.