حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه 109 نسبت به نقش بيمارى روانى در جسم آدمى فرمود:وَمَنْ عَشِقَ شَيْئا اءَعْشَى بَصَرَهُ، وَاءَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ، وَيَسْمَعُ بِاءُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ، وَاءَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ، وَوَلِهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ، فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا، وَلِمَنْ فِي يَدَيْهِ شَيْءٌ مِنْهَا، حَيْثَُما زَالَتْ زَالَ إِلَيْهَا، وَحَيْثَُما اءَقْبَلَتْ اءَقْبَلَ عَلَيْهَا؛ لاَ يَنْزَجِرُ مِنَ اللّهِ بِزَاجِرٍ، وَلاَ يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ، وَهُوَ يَرَى الْمَاءْخُوذِينَ عَلَى الْغِرَّةِ، حَيْثُ لاَ إِقَالَةَ وَلاَ رَجْعَةَ.«هر كس به چيزى عشق ناروا ورزد، نابينايش مى كند، و قلبش را بيمار كرده، با چشمى بيمار مى نگرد، و با گوشى بيمار مى شنود، خواهشهاى نفس پرده عقلش را دريده، دوستى دنيا دلش را ميرانده است، شيفته بى اختيار دنيا و برده آن است و برده كسانى است كه چيزى از دنيا در دست دارند، دنيا به هر طرف برگردد او نيز برمى گردد، و هر چه هشدارش دهند از خدا نمى ترسد، از هيچ پند دهنده اى شنوايى ندارد، با اينكه گرفتار آمدگان دنيا را مى نگرد كه راه پس و پيش ندارند و در چنگال مرگ اسيرند.»و در خطرات امراض روانى و جسمى در حكمت 388 فرمود:اءَلاَ وَإِنَّ مِنَ الْبَلاَ ءِ الْفَاقَةَ، وَاءَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ، وَاءَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ. اءَلاَ وَإِنَّ مِنْ صِحَّةِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْبِ.
فقرزدايى و سلامت
(آگاه باشيد كه فقر نوعى بلا است، و سخت تر از تنگدستى بيمارى تن و سخت تر از بيمارى تن، بيمارى قلب است، آگاه باشيد كه همانا عامل تندرستى تن، تقوا دل است.)