6 آگاهى از شهادت خويش - الگوهای رفتاری امام علی (علیه السلام) و علم و هنر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهای رفتاری امام علی (علیه السلام) و علم و هنر - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

6 آگاهى از شهادت خويش

الف عمر بن شبّه از ضحّاك بن مخلّد نقل كرد كه او گفت:

از پدرم شنيدم كه مى گفت:

عبدالرّحمن بن ملجم در يكى از شورش ها جلو آمد تا به امام على عليه السلام حمله كند، آن حضرت او را باز داشت و فرمود:




  • اُري دُ حَياتهُ و يُريدُ قِتلى
    عَذيركَ مَنْ خَلي لِكَ مِنْ مُرادٍ



  • عَذيركَ مَنْ خَلي لِكَ مِنْ مُرادٍ
    عَذيركَ مَنْ خَلي لِكَ مِنْ مُرادٍ



(36)

«من زندگى او را مى خواهم و او كشتن مرا اراده مى كند، پس بياور كسى را از دوستت كه تو را از جهت مقصود و غرض معذور بدارد».

به امام على عليه السلام گفته شد:

چه چيزى تو را از كشتن او باز مى دارد؟

حضرت فرمود:

او هنوز مرا نكشته است.

نزد امام على عليه السلام آمدند و گفتند:

ابن ملجم شمشيرش را مسموم مى كند و مى گويد:

او به زودى تو را ناگهان خواهد كشت.

آن چنان كه عرب آن را به يكديگر نقل كنند.

امام على عليه السلام نزد ابن ملجم كسى را فرستاد و فرمود:

چرا شمشيرت را به سمّ آلوده مى كنى؟

گفت:

از براى دشمن خودم و دشمن تو.

پس حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام او را رها كرد و فرمود:

او هنوز مرا نكشته است.

ب عبداللّه بن حبيب ابو عبدالرّحمن سُلَّمى گفته است:

نزد حسن بن على عليه السلام در خانه پدرش آمدم و او قرآن مى خواند و آن در همان روزى بود كه على عليه السلام شهيد شده بود.

پس امام حسن عليه السلام به من گفت كه او از پدرش همان صبح زود شنيده است كه مى فرمود:

مَلَكَتْنِي عَيْنِي وَاءَنَا جَالِسٌ، فَسَنَحَ لِي رَسُولُ اللّهِ صلّى الله عليه وآله، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللّهِ، مَاذَا لَقِيتَ مِنْ اءُمَّتِكَ مِنَ الاَْوَدِ وَاللَّدَدِ؟

فَقَالَ: «ادْعُ عَلَيْهِمْ»

فَقُلْتُ: اءَبْدَلَنِي اللّهُ بِهِمْ خَيْرا مِنْهُمْ، وَاءَبْدَلَهُمْ بِي شَرّا لَهُمْ مِنِّي.

(همان گونه كه نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود، رسول خدا صلّى الله عليه وآله را ديدم،پس گفتم اى رسول خدا! از امّت تو چه تلخى ها ديدم و از لجبازى و دشمنى آنها چه كشيدم؟

پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود: نفرينشان كن. گفتم:

خدا بهتر از آنان را به من بدهد، و به جاى من شخص بدى را بر آنها مسلّط گرداند. (37)

«كلمه «اءود» يعنى كجى و انحراف و «لدد» يعنى دشمنى و خصومت، و اين از فصيحترين كلمات است».)

آنگاه امام على عليه السلام از خواب بيدار شد و مؤذّن به نزد او آمد و او را از وقت نماز آگاه ساخت.

امام براى نماز صبح به مسجد رفت كه توطئه منافقان شكل رفت، و خورشيد ولايت در خون خود غلطيد.

ج ابن هادى از عثمان بن صُهيب و او از پدرش روايت كرد كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله به على عليه السلام فرمود:

مَنْ اءشْقَى الاوَّلينَ

«شقى ترينِ اوّلين كيست؟

على عليه السلام فرمود:

آنكه شتر صالح را پِى كرد.

پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود:

صَدَقْتَ فَمَنْ اءشْقَى الاخِرين؟

«راست گفتى، شقى ترين آخرين كيست؟»

فرمود: نمى دانم.

پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود:

الَّذى يَضْرِبُكَ عَلَى هذِهِ

«كسى است كه فرقِ سرِ تو را براى حق با شمسير مى زند»

و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بسيار مى فرمود:

ما يَمْنَعُ اءشْقاها اءو: ما يَنْتَظِرُ اءشْقاها اءنْ يَخْضِبَ هذِهِ مِنْ دَمِ هذا

«چه چيزى شقى ترين آن قبيله را باز مى دارد يا چرا شقى ترين آن قبيله منتظر است از اينكه موهاى ريش مرا با خون سرم رنگين كند؟»

د اِعْمَش از حبيب بن ابى ثابت و او از ثعلبه حِمّانى روايت كرده كه او گفت:

از على بن ابيطالب عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:

وَ الَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَاءَ النَّسَمَةَ لَتَخْضَبَّنَ هذِهِ مِنْ دَمِ هذا

«سوگند به آنكه دانه را شكافت وجان را آفريد، اين ريش از خون سرم رنگين خواهد شد.»

مرادش سرش بود.

و بكر بن حماد تاهرتى در اين رابطه سروده است: (38)




  • 1 وَ هَزَّ عَلِىُّ بِالْعَراقَيْنِ لِحْيَةً
    2 فَقالَ: سَيائي ها حادِثٌ
    3 فَباكَرَهُ بِالسَّيْفِ يَمينُهُ
    4 فَيا ضَرْبِةً مِنْ خاسِرٍ ضَلَّ سَعْيُهُ
    5 فَفازَ اءمي رُالْمُؤمِنينَ بِحَظِّهِ
    6 اءلا إ نَّما الدُّنْيا بَلاءٌ وَ فِتْنَةٌ
    حَلاوَتُها شي بَب بِصابٍ وَ عَلْقَمِ



  • مُصي بَتُها جَلَّتْ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ
    وَ يَخْضِبُها اءشْقَى الْبَرِيَّةِ بِالدَّمِ
    لِشُؤْمِ قَطامٍ عِنْدَ ذاكَ ابْنُ مُلْجَمِ
    تِبِوِّاءَ مِنْها مَقْعَدا فى جَهَنَّمِ
    وَ إ نْ طَرَقَتْ فيهِ الْخُطُوبُ بِمُعْظَمِ
    حَلاوَتُها شي بَب بِصابٍ وَ عَلْقَمِ
    حَلاوَتُها شي بَب بِصابٍ وَ عَلْقَمِ



1 على عليه السلام در عراق عرب و عجم محاسنى را تكان داد كه مصيبتش براى هر مسلمانى عظيم و دشوار شد.

2 پس على عليه السلام فرمود: به زودى از سوى خدا بر آن «ريش» حادثه اى خواهد آمد و شقىّ ترين مردم آن را با خون رنگين خواهد كرد.

3 پس ابن ملجم براى شومى قطام در سپيده سحر با شمشير على عليه السلام را استقبال نمود. پس دست او شَل باد.

4 شگفت از ضربت زيانكارى كه سعيش سبب ضلالت شد و او از آن ضربت در نشيمنگاهى در جهنّم جاى گرفت.

5 اميرالمؤمنين عليه السلام با بهره خويش رستگار گرديد، اگرچه به كشته شدن او دريايى از مصايب روى آورد.

6 آگاه باشيد دنيا براى آزمايش و امتحان است و شيرينى آن به تلخى آميخته است.

/ 248