6 نكات علمى نسبت به هيئت و نجوم (ميتورولوژى) - الگوهای رفتاری امام علی (علیه السلام) و علم و هنر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهای رفتاری امام علی (علیه السلام) و علم و هنر - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

6 نكات علمى نسبت به هيئت و نجوم (ميتورولوژى)

الف جوّ شناسى

هنگامى كه حضرت امير عليه السلام خواست به جنگ صفين رود، اين دعا را كه مشتمل بر چگونگى آفرينش آسمان و زمين و حكمت آفرينش كوه هاست انشاء فرمود:

«اللهم رب السقف المرفوع، و الجو المكفوف، الّذى جعلته مغيضا للّيل و النهار...».

«بارخدايا! اى پروردگار آسمان بلند! و جو محفوظ از انتشار، كه قرار داده اى آن (جو) را محل فرو رفتن شب و روز...» (234)

شهرستانى در كتاب «الهيئة و الاسلام» (235) آورده است:

منظور از «جو مكفوف» اين است كه جوّ با آن كه به خودى خود اقتضاى پراكندگى و انتشار دارد از آثار قدرت خداى تواناست كه آن را در جاى معيّنى نگهدارى نموده است.

و نيز در شرح «الذى جعلته مغيضا لليل والنهار» مى گويد:

كلمه «مغيض» به معناى جائى است كه آب را مى مكد و آن را به خود جذب مى نمايد، و گويا آن حضرت (به طور استعاره) شب و روز را به معناى نور و تاريكى قرار داده و چنين فرموده:

«خدايا! تو نور و ظلمت را در جو فرو برده اى و در اثر فرو رفتن نور در جو، شب به وجود آمده، و در اثر فرو رفتن تاريكى در جو روز پديد آمده است»

كه آن حضرت چنين فرض نموده كه هوا نور و ظلمت را مكيده و بلع مى نمايد و هم اكنون پس از گذشتن قرن هاى زياد دانشمندان علم هيئت به وسيله آلات مجهز «طيف نما» و يا «اسپكترسكوپ» ديده اند كه جو بر اثر اقتضاء و احتياجش مقدارى از نور را مى مكد و بقيّه اش را براى ما بر مى گرداند.

ب حركت زمين

و نيز حضرت على عليه السلام در ضمن خطبه 202 نهج البلاغه در بيان حكمت آفرينش كوه ها مى فرمايد:

«..فَسَكَنَتْ عَلى حَرَكَتِها مِنْ اَن تَمِيدَ بِاَهْلِها، اَو تَسِيخَ بَحَمْلِها اَو تَزُولُ عَنْ مَواضِعِها...»

«ساكن شد زمين با حركاتى كه دارد از اين كه اهل خود را مضطرب كند، و يا آنان را فرو برد به واسطه نرمى زمين و سنگينى آن اشياء يا از جايگاه خود برطرف شود».

در كتاب «الهيئة و الاسلام» آمده:

«اين دو جمله از خطبه، دو دليل روشن هستند بر حركت انتقالى زمين در صورتى كه لفظ «عَلى» در فقره اول به معناى «مع» باشد (236) و معناى «اوتسيخ بحملها» اين است كه وجود كوههاى سنگين روى زمين سبب شده تا زمين اهل خود را فرو نبرد.

و در تفسير «او تزول عن مواضعها» آورده:

ظاهر اين كلام اين است كه

زمين داراى حركاتى است در مدار خود، زيرا زمين بنابر آنچه كه متاءخرين قائلند داراى مواضع بى شمارى است كه همه در مدار معين در مقابل برج هاى دوازده گانه است پس بنابراين تفسير «على حركتها» تمام مى شود با حركت انتقالى ساليانه و اين كه كوهها و ريشه هاى كوهها حافظ هئيت اجزاء زمين هستند و مانع مى شوند از تفرق و اضطراب زمين و برطرف شدنش از مواضع خاصه اى كه در فلك مخصوصش دارد.

دقت كنيد، كه آن حضرت براى زمين مواضعى معرفى نموده و پرواضح است كه بنابر هيئت قديم قائل به مركزّيت و سكون زمين بوده اند اين فرمايش حكمت آميز هرگز معناى صادقى نداشت؛ زيرا چيزى كه ساكن باشد تنها يك موضع دارد.

ج حركات زمين

و نيز در ضمن خطبه 90 نهج البلاغه مى فرمايد:

«..و عدَّلَ حرَكاتِها بِالرّاسِياتِ مِنْ جَلاميدِها»

«خداوند حركات زمين را به وسيله كوهها و اجسام سنگين تعديل نمود».

شهرستانى در شرح اين جمله آورده است كه:

«ظاهر اين كلام اين است كه كوه هاى سنگين و سنگ هاى سخت سبب شده كه زمين به واسطه حركات گوناگون مضطرب نشود، و نيز در اثر تعارض جاذبه ها و دافعه ها تعادل خود را از دست ندهد».

و سپس مى گويد:

دانشمندان قرن ما حركتهاى زيادى براى زمين قائل شده اند كه مشهورترين آنها پنج حركت است؛ و «فيلكس ورنه» فرانسوى، از دانشمندان زمين شناس يازده حركت براى زمين نقل كرده است، كه من هشت حركت را از آنها انتخاب كرده و مى نگارم:

1 حركت محورى شبانه روزى.

2 حركت ساليانه و انتقالى زمين به

دور خورشيد.

3 حركت اقبالى.

4 حركت نقطه اوج و حضيض كره زمين.

5 حركت تقديم اعتدال پاييزى و بهارى.

6 حركت ارتعاشى قمرى.

7 حركت ارتعاشى شمسى.

8 حركت تبعى. (237)

د درباره ماه و خورشيد و فَلَك

اميرالمؤمنين عليه السلام در ضمن خطبه 91 نهج البلاغه معروف به «اشباح» در بيان حكمت آفرينش خورشيد و ماه مى فرمايد:

(وَجَعَلَ شَمْسَها آيَةً مَبْصِرَةً لِنَهارِها، وَقَمَرها آيَةً مَمْحُوةً مِنْ لَيلِها».

و خورشيد آسمان را نشانه روشنى بخش روز و ماه را نورى كمرنگ براى (زدودن شدت تيرگى) شب ها قرار داد.)

امام صادق عليه السلام به مفضّل مى فرمايد: (238)

اى مفضّل! بينديش در طلوع و غروب آفتاب براى برپايى دولت روز و شب، كه اگر طلوع آفتاب نبود تمام كارهاى عالم باطل مى شد مردم نمى توانستند كار و كسب و فعّاليتى داشته ما يحتاج زندگانى خود را تاءمين نمايند و جهان سراسر ظلمانى مى شد.

و مردم به سبب عدم استفاده از زيبايى و صفاى نور، لذّتى از زندگانى نمى بردند و اين بر همه كس روشن است.

حال در منافع غروب خورشيد تاءمل كن كه اگر آن نبود مردم آرامش و راحتى نداشتند، با شدّت احتياج بدنهاى آنان به استراحت، به منظور رفع خستگى بدن و تجديد قوا و برانگيخته شدن جهاز هاضمه براى هضم غذا و نفوذ غذا به سوى اعضاى بدن. گذشته از اين كه زمين بر اثر دوام تابش خورشيد داغ شده و موجودات روى آن نيز از حيوان و نبات از بين مى رفتند.

ه‍ آموختن نجوم

سيّد رضى رحمة اللّه عليه در نهج البلاغه (239) آورده است كه:

هنگامى كه حضرت امير عليه السلام عازم بر جنگ با خوارج بود، مردى از ياران آن حضرت خدمتش عرضه داشت: اوضاع نجوم و ستارگان دلالت بر نحوست و بدى دارد و بر تو مى ترسم اگر امروز حركت كنى به مقصودت نرسى و بر دشمنت پيروز نگردى.

اميرالمومنين عليه السلام به او فرمود:

آيا گمان دارى كه تو ساعتهاى نيك و بد را دانا هستى، و در نتيجه مردم را به خوبى ها و بدى ها رهنمون مى شوى؟

كسى كه تو را در اين پندار تصديق كند قرآن را تكذيب نموده و از استعانت به خداى متعال در راه رسيدن به محبوب و دفع مكروه بى نياز مى شود

و شايسته است كه عمل كنندگان به قول تو، تو را حمد و ستايش كنند نه پروردگارشان را؛ زيرا اين تو هستى كه آنان را به خوشيها و خوبى ها رسانده اى و از صدمه ها و زيان ها ايمن گردانده اى.

و آنگاه به مردم رو كرده و فرمود:

برحذر باشيد از آموختن علم نجوم! مگر به منظور استفاده در راه هاى زمين يا دريا؛ زيرا يادگرفتن آن در غير اين صورت به كهانت دعوت مى كند، و منجم مانند كاهن است، و كاهن مانند ساحر و ساحر مانند كافر، و كافر در آتش است.

و ابتداى تاريخ

خليفه دوم درباره نوشتن تاريخ با مردم مشورت كرد اميرالمؤمنين عليه السلام به او فرمود:

مبداء تاريخ را روز هجرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله قرار دهيد و مانند زمان آن حضرت تاريخ بزنيد؛ زيرا پيامبر در ماه ربيع الاول وارد مدينه گرديد.

خليفه دستور نوشتن تاريخ را داد و مردم تاريخ را از روز ورود پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله مشخص مى كردند و به همين نحو ادامه پيدا كرد. (240)

/ 248