حکم ثانوی در تشریع اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکم ثانوی در تشریع اسلامی - نسخه متنی

علی اکبر کلانتری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بررسى روايات

روايات فراوان در اين زمينه را برحسب مضامين آن ها مى توان به چند دسته تقسيم نمود:

1 - روايات دلالت كننده بر وجوب برّ و نيكى و احترام نسبت به والدين، مانند آن چه در صحيحه ابى ولّاد حنّاط آمده است:

سألت اباعبدالله -عليه السلام- عن قول الله عزّ و جلّ: «و بالوالدين احسانا» ما هذا الاحسان؟ فقال: الاحسان أن تحسن صحبتهما، و ان لا تكلفهما ان يسألاك شيئاً مما يحتاجان اليه و ان كانا مستغنيين، أليس يقول الله: «لن تنالوا البرّ حتى تنفقوا مما تحبّون»؟ و قال: «اما يبلغنّ عندك الكبر احدههما أو كلاهما فلا تقل لهما افٍّ لكما و لا تنهرهما» قال: ان أضجراك فلا تقل لهما: أفٍّ و لا تنهرهما ان ضرباك قال: «و قل لهما قولاً كريما» قال: ان ضرباك فقل لهما: غفرالله لكما، فذلك منك قول كريم، قال: «و اخفض لهما جناح الذّل من الرحمة» قال: لا تمل (لامتلاء) عينيك من النظر اليهما الا برحمة و رقّة، و لا ترفع صوتك فوق اصواتهما، و لا يدك فوق ايديهما، و لا تقدم قدّامهما؛
از امام صادق عليه السلام- پرسيدم: مقصود از احسان در سخن خداوند «وبالوالدين احسانا» چيست؟ حضرت فرمود: احسان آن است كه با آنان نيك سخن بگويى، آنان را وادار مكن چيز مورد نيازشان را از تو بخواهند (بى آن كه درخواست كمك كنند، به آنان كمك نما) اگر چه دارا باشند، آيا خدا نمى فرمايد: «لن تنالوا البرّ حتى تنفقوا مما تحبّون» و خدا فرمود: «امّا يبلغنّ...» سپس حضرت فرمود: اگر آنان به تو آزار رساندند، به آن ها افّ مگو و اگر تو را كتك زدند، ميازارشان. خداوند فرمود: «وقل لهما قولاً كريما» قول كريم اين است كه اگر آن ها، تو را زدند بگويى: خداوند شما را ببخشايد! و خداوند فرمود: «واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة» با چشم پر به آنان نگاه مكن! (بلكه با مهربانى و نرمى به سويشان بنگر، صداى خود را بر صداى آنان و دست خود را بر دست آنان بالا مبر، و (در راه رفتن) بر آنان پيشى مگير.

حتى برحسب روايات فراوانى، اين حكم اختصاص به پدر و مادر صالح، بلكه مسلمان نيز ندارد. در روايتى از عنسبة بن مصعب، آمده است:

عن ابى جعفر -عليه السلام- قال: ثلاث لم يجعل الله لاحد فيهنّ رخصة؛ اداء الامانة الى البرّ و الفاجر، و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر، و برّ الوالدين برّين كانا أو فاجرين؛
امام باقرعليه السلام- فرمود: خداوند در سه چيز به احدى اجازه تخلف نداده است: اداى امانت به نيك و فاسق، وفا كردن به عهد نيك و فاسق و نيكى كردن به والدين چه نيك باشند و چه فاسق.

2 - روايات دلالت كننده بر استحباب نيكى به والدين، مانند روايت زير از منصوربن حازم:

عن ابى عبدالله -عليه السلام- قال: قلت: اىّ الاعمال افضل؟ قال: الصلاة لوقتها و برّالوالدين و الجهاد فى سبيل الله؛
به امام صادق عليه السلام- عرض كردم: كدام يك از كارها برتر است؟ حضرت فرمود: اداى نماز در وقت آن، نيكى به والدين و جهاد در راه خدا.

3 - روايات دلالت كننده بر حرمت عقوق، مانند روايت ابوعبيده از امام باقر-عليه اسلام-:

فى كتاب على -عليه السلام- ثلاثة لا يموت صاحبهنّ ابداً حتى يرى وبالهنّ: البغى و قطعية الرحم و اليمين الكاذبة يبارز الله بها؛
در كتاب على عليه السلام- آمده است: انجام دهنده سه كار نمى ميرند، مگر اين كه كيفر گناه خود را ببينند: ستم نمودن، بريدن از خويشاوند، و سوگند دروغ خوردن كه با آن خدا را به مبارزه مى طلبد.

و روايت سكونى از امام صادق -عليه السلام-:

لا تقطع رحمك و ان قطعتك؛
با خويشان خود قطع رابطه نكن گرچه آنان با تو، قطع رابطه كنند.

4 - روايات دلالت كننده بر فضيلت نيكى بيش تر نسبت به مادر، مانند صحيحه هشام بن سالم، از امام صادق -عليه السلام-:

جاء رجل الى النبى صلى الله عليه و آله فقال: يا رسول الله من أبرّ؟ قال: امّك، قال: ثم من؟ قال: امّك، قال: ثم من؟ قال: امك، قال: ثم من؟ قال: امك، قال: ثم من؟ قال: أباك؛
مردى خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله- رسيد و عرض كرد: به چه كسى نيكى كند؟ حضرت فرمود: به مادرت. شخص پرسيد: سپس به كى؟ حضرت فرمود: به مادرت. آن شخص باز پرسيد: سپس به كى؟ و حضرت همان پاسخ را داد. براى بار ديگر كه شخص مزبور آن پرسش را كرد، حضرت فرمود: به پدرت.

و روايت معلّى بن خنيس از آن حضرت:

جاء رجل و سأل النبى -صلى الله عليه وآله- عن برّ الوالدين فقال: ابرر امّك، ابرر امك، ابرر امك، ابرر اباك، ابرر اباك، ابرر اباك، و بدأ بالامّ قبل الأب.
مردى از پيامبرصلى الله عليه وآله- درباره نيكى به والدين پرسيد، حضرت سه مرتبه فرمود: به مادرت نيكى كن (پس سه مرتبه فرمود) به پدرت نيكى كن. پيامبر، پيش از آن كه سخن از نيكى به پدر، به ميان آورد، از نيكى كردن به مادر، سخن گفت.

5 - رواياتى كه ظاهر آن ها، وجوب اطاعت از والدين است. در اين باره، تنها به روايات زير برخورديم:

- روايت محمد بن مروان از امام صادق -عليه السلام-:

ان رجلاً اتى النبى -صلى الله عليه و آله- فقال: أوصنى، قال: لا تشرك بالله شيئاً و ان أُحرقت بالنار و عذّبت الا و قلبك مطمئن بالايمان، و والديك فأطعهما، و برّهما حيّين كانا او ميّتين، و ان أمراك ان تخرج من اهلك و مالك فافعل، فان ذلك من الايمان؛
مردى خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله- رسيد و عرض كرد: مرا توصيه كن! حضرت فرمود: هيچ به خداوند شرك مورز، گرچه با آتش سوزانده شوى و شكنجه گردى، مگر اين كه (بر زبانت شرك جارى شود) در حالى كه دلت به ايمان اطمينان دارد. و والدين خود را اطاعت كن و به آنان نيكى نما، چه زنده باشند و چه مرده. و اگر به تو دستور بيرون رفتن از اهل و مالت دادند، چنين كن كه اين از ايمان است.

- بيانى از على -عليه السلام- در نهج البلاغه:

ان للولد على الوالد حقّاً و ان للوالد على الولد حقّاً، فحقّ الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شى ء الا فى معصيةالله سبحانه، و حق الولد على الوالد ان يحسّن اسمه و يحسّن ادبه و يعلّمه القرآن؛
همانا فرزند بر پدر حقى دارد و پدر نيز بر فرزند حقّى. حق پدر بر فرزند اين است كه او را در هر چيزى غير از معصيت خداى سبحان، اطاعت كند و حق فرزند بر پدر اين است كه براى او اسم نيكو بگذارد، او را به نيكى ادب نمايد و قرآن را به او ياد بدهد.

- روايتى از امام صادق -عليه السلام- در تحف العقول نقل شده:

يجب للوالدين على الولد ثلاثة اشياء: شكرهما على كلّ حال و طاعتهما فيما يأمرانه و ينهيانه عنه فى غير معصيةالله و نصيحتهما فى السرّ و العلانية؛
در حق والدين، سه چيز بر فرزند واجب است: در هر حال آنان را شكر و سپاس گويد، از امر و نهى آنان در غير از معصيت خداوند، اطاعت كند، در نهان و آشكار، خيرخواه آنان باشد.

آن چه در مورد روايت نخست، مى توان گفت، ضعف سندى آن است؛ زيرا برخى از رجال آن، توثيق نشده اند و برخى نيز مشترك بين ثقه و غير ثقه هستند. افزون بر اين كه نمى توان به اطلاق وجوب اطاعت، چنان كه ظاهر اين روايت است، گردن نهاد؛ زيرا بدون ترديد اطاعت از آن ها در امورى كه موجب معصيت است، جايز نيست، مگر اين كه گفته شود اين گونه امور به خاطر وضوح حكم آن ها، مقصود حضرت نيست، ولى به هر حال عبارت ذيل حديث، قرينه اى است بر عدم اراده وجوب؛ زيرا بدون شك، خروج از اهل و مال، به صرف امر مادر، بلكه پدر، واجب نمى شود، به ويژه اگر مقصود، دست كشيدن از همسر و فرزند باشد و ظاهراً به همين سبب هم مرحوم آقاى خويى، اين حكم را اخلاقى دانست.

در مورد روايت اخير نيز بايد گفت در كتاب تحف العقول، سندى براى اين روايت ذكر نشده، تا بتوان صحت و عدم صحت آن را مورد ارزيابى قرار داد.

روايت نهج البلاغه نيز بر فرض كه سندى صحيح داشته باشد، دلالت قطعى بر وجوب اطاعت ندارد، مخصوصاً با توجه به اين كه چنين تعبيرى، در حقوق غير واجب فراوان استعمال شده است.

به اين ترتيب حكم نمودن به وجوب اطاعت از اوالدين، بر اساس اين روايات، مشكل به نظر مى رسد، مگر اين كه بگوييم شهرت فتوايى فقها، جبران كننده ضعف سندى در اين روايات است كه احراز اين شهرت نيز بسيار دشوار است؛ زيرا ظاهراً بسيارى از قدما، متعرض اين بحث نشده اند.

آن چه مى توان با توجه به مجموعه روايات اين باب گفت كه اطاعت از والدين در صورتى كه مخالفت با آن ها، سبب اذيت و ناراحتى آن ها و در نتيجه، عقوق آن ها گردد، واجب است. شايد نظر برخى از فقها نيز كه متعرض اين مسئله شده و حكم به وجوب اطاعت از آنان نموده اند، همين صورت باشد.

از باب مثال علامه حلى در استدلال بر لزوم مراعات نظر والدين در صورت منع نمودن آن ها از جهاد رفتن فرزندشان مى نويسد:

طاعة الابوين فرض عين و الجهاد فرض كفاية، و فرض العين مقدم على فرض الكفاية؛
اطاعت از پدر و مادر، واجب عينى و جهاد، واجب كفايى است، و واجب عينى بر واجب كفايى تقدم دارد.

ولى همين محقق ضمن فروعى كه پس از مسئله بالا مطرح مى كند مى نويسد:

لو سافر لطلب العلم و التجارة استحب له استئذانهما، ولو منعاه لم يحرم عليه مخالفتهما، و فارق الجهاد لان الغالب فيه الهلاك و هذا الغالب فيه السلامة؛
اگر فرزند بخواهد به منظور فراگيرى دانش و يا به قصد تجارت، مسافرت كند، مستحب است از والدين خود اذن بگيرد، و در صورتى كه با منع آنان، روبه رو شد، مخالفت با آنان بر او حرام نيست و اين كار با رفتن به جهاد، فرق مى كند؛ زيرا در جهاد، احتمال كشته شدن، زياد است و در اين كار احتمال سالم ماندن.

چنان كه روشن است و عبارت علامه نيز به آن اشاره دارد، مخالفت نمودن با والدين در اين گونه امور، موجب اذيت و ناراحتى آن ها مى شود و در چنين فرضى، بايد اطاعت از آنان را واجب دانست. در حقيقت بايد اين اندازه وجوب را قدر متيقن از مدلول روايات دانست، مخصوصاً با لحاظ اين نكته كه وجوب اطاعت از هر شخصى، خلاف اصل و نيازمند دليل است.

در جمع بندى مباحث اين فصل بايد گفت: بى ترديد ايذا و عقوق والدين مذموم و حرام است، چنان كه بدون شك برّ و نيكى و مراعات ادب و احترام نسبت به آن ها واجب است. اطاعت از آنان نيز در صورتى كه سبب معصيت خداوند؛ يعنى فعل حرام يا ترك واجب نشود و نيز در صورتى كه مخالفت با آنان موجب رنجش و اذيت آنان گردد، واجب خواهد بود.

به هر حال بايد اين گونه احكام را ثانوى شمرد؛ از باب مثال انجام و ترك امورى، مانند مسافرت رفتن، يا شركت نمودن در مجالس خاص، به لحاظ حكم اولى، محكوم به اباحه يا استحباب است، ولى در صورت نهى والدين از اين گونه امور، و بااين فرض كه انجام آن ها سبب ناراحتى و عقوق ايشان مى شود، حكم حرمت پيدا مى كند.



1 . نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، نامه 31، ص 929.

2 . محمد بن يعقوب كلينى، روضه، ج 8، ص 69، ح 26.

3 . اسراء (17) آيات 2423.

4 . بقره (2) آيه 215.

5 . لقمان (31) آيه 14.

6 . همان، آيه 15.

7 . مرتضى انصارى، مكاسب، ص 334.

8 . مريم (19) آيه 32.

9 . همان، آيه 14.

10 . سيدابوالقاسم خوئى، مستند العروة، ج 8، ص 106.

11 . حر عاملى، وسائل الشيعة، ج 15، ابواب احكام الاولاد، باب 92، ح 1.

12 . همان، باب 93، ح 3.

13 . همان، باب 92، ح 2.

14 . همان، باب 95، ح 1.

15 . همان، ح 3.

16 . همان، باب 94، ح 1.

17 . همان، ح 3.

18 . همان، باب 92، ح 4.

19 . نهج البلاغة، ترجمه فيض الاسلام، حكمت 391، ص 1274.

20 . ابن شعبة حرانى، تحف العقول، ص 322.

21 . علامه حلى، منتهى المطلب، ج 2، ص 901.

22 . همان، ص 902.




/ 117