فصل پنجم:اكراه
از جمله عناوين ثانويه كه در ابواب گوناگون فقه، احكام و آثار ويژه اى بر آن بار مى شود و در بسيارى موارد احكام آن بر احكام اوليه تقدم دارد، عنوان اكراه است. ما در اين كتاب، درصدد استنباط احكام فقهى اكراه و بررسى فروع فراوان آن نيستيم، چه اين خود رساله اى جداگانه مى طلبد. در اين فصل از كتاب، تنها بررسى مباحث كلى و فراگير اين عنوان به صورت يك قاعده، مورد اهتمام است.مفهوم اكراه
صاحب مصباح المنير مى گويد:كره الامر و المنظر كراهة فهو كريه، مثل قبح قباحة فهو قبيح، و زناً و معناً... و اكرهته على الامر اكراهاً، حملته عليه قهراً.بر اساس اين سخن ماده كره در اصل به معناى قبح و كراهة به معناى قباحت است، ولى هنگامى كه درباب ثلاثى مزيد (باب افعال) استعمال مى شود، به معناى وادار كردن كسى به كارى از روى قهر خواهد بود.از معناى لغوى كه بگذريم، در كلمات فقها و ديگران تعريفى روشن و خالى از اشكال براى اين كلمه نيافتيم. شايد بهترين تعريف براى آن عبارت زير باشد كه بعضى ابراز نموده اند:الاكراه حمل الانسان غيره على ما لا يرضاه قولاً او فعلاً بحيث لو خلّى و نفسه لما باشره؛
اكراه عبارت است از اين كه انسانى با سخن يا عمل خود شخص ديگرى را به كارى كه مورد رضاى او نيست وادار نمايد، به نحوى كه اگر تنها خودش بود و فشارى بالاى سرش نبود، به آن كار مبادرت نمى ورزيد.حسن اين تعريف اين است كه اولاً: با معناى لغوى اكراه، تناسب و هم خوانى دارد، ثانياً: همه اقسام اكراه را در بر مى گيرد، و ثالثاً: با تعريف عناوين مشابهى مانند اضطرار، تداخل ندارد.