فصل ششم:اضطرار - حکم ثانوی در تشریع اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکم ثانوی در تشریع اسلامی - نسخه متنی

علی اکبر کلانتری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل ششم:اضطرار

مفهوم اضطرار

جوهرى مى گويد:

قد اضطرّ الى الشى ء اى ألجى ء اليه؛
به چيزى اضطرار پيدا كرد؛ يعنى به آن مجبور شد.

در لسان العرب آمده است:

الاضطرار: الاحتياج الى الشى ء.
سبب اين كه انسان به كارى مجبور مى شود و به تعبير جوهرى به آن الجاء پيدا مى كند، احتياج و نياز او است؛ مثلاً انسان به خاطر احتياج مالى، به فروختن خانه خود اضطرار پيدا مى كند. از اين رو مى توان كلام ابن منظور را ناظر به سبب پيدايش اضطرار دانست و سخن جوهرى را ناظر به خود اضطرار. به هر حال بيان جوهرى خالى از ابهام نيست. سخن ابن منظور نيز از اين جهت مورد ملاحظه است كه در غير موارد ضرورت و اضطرار نيز، كلمه احتياج به كار مى رود. چنان كه صاحب جواهر در مبحث نكاح به مناسبتى مى نويسد:

هى اوسع دائرة من الضرورة؛
حاجت دامنه اى وسيع تر از ضرورت دارد.

حتى به حسب نوشته بعضى، هر يك از اين دو عنوان، در موردى خاص استعمال مى شود، مثلاً محمصانى مى نويسد:

فحالة الاضطرار او الضرورة هى بعرف الاصوليين ما التجأ فيها المرء الى حفظ دينه او نفسه او ماله او عقله او نسله من الهلاك، و الحاجة هى ما كانت لازمة لصلاح المعيشة؛
حالت اضطرار يا ضرورت در عرف اصولى ها، حالتى است كه در آن، شخص، ناگزير مى شود دين يا جان يا مال، يا عقل و يا نسل خود را از نابودى حفظ كند، و حاجت عبارت است از آن چه در صلاح زندگى و معيشت، لازم مى باشد.

ابن عربى در ذيل آيه 173 بقره مى نويسد:

ان المضطر هو المكلف بالشى ء الملجأ اليه المكرَه عليه، و لا يتحقق اسم المكره الا لمن قدر على الشى ء، و من خلق الله فيه فعلاً لم يكن له عليه قدرة كالمرتعش لايسمّى مضطراً و لا ملجأ؛
مضطر، عبارت است از مكلفى كه به چيزى مجبور و اكراه شود و اسم مكره تحقق پيدا نمى كند، مگر درباره كسى كه بر چيز مورد اكراه، قادر باشد و كسى كه در او خصوصيتى آفريده شده كه از اختيار او خارج است، مانند مرتعش، مضطر و مجبور ناميده نمى شود.

بر اساس اين بيان، اولاً: عنوان «مضطر» تنها بر شخص مكلف صدق مى كند نه بر مجنون و كودك كه به لحاظ شرعى تكليف ندارند، ثانياً: امورى كه تحت اختيار انسان نيست، مانند حركت ارتعاشى، اضطرار اطلاق نمى شود و ثالثاً: اضطرار و اكراه از لحاظ وجود و تحقق خارجى، يكى هستند.

البته مطلب اخير، چنان كه پيش از اين گفتيم، صحيح به نظر نمى رسد، علاوه بر اين كه اين كلام به جاى تعريف مضطر و اضطرار مصاديق خارجى آن را بيان مى كند، لذا شايد بهترين تعريف براى اضطرار، تعريف مرحوم طبرسى در ذيل آيه مزبور باشد:

الاضطرار كل فعل لا يمكن المفعول به الامتناع منه و ذلك كالجوع الذى يحدث للانسان فلا يمكنه الامتناع منه؛
اضطرار، هر كارى است كه شخص مبتلا به آن نتواند از آن خوددارى نمايد، مانند گرسنگى كه براى انسان پيش مى آيد و شخص نمى تواند از آن امتناع ورزد.

البته اگر در اين تعريف، به جاى «فعل» تعبير به «حالت» مى كرد، بهتر بود و مثالى نيز كه مى آورد (گرسنگى) حالتى از انسان است، نه فعلى از افعال او.

/ 117