روح و ریحان جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
مقدّم داشتن عمر بن الخطّاب بر خود بنى هاشم راو عجب است از عمر بن الخطّاب در وقتى كه تعيين ديوان كرد اصحابش گفتند : خوباست اول اسم خودت را بنويسى و خود را مقدّم دارى ، عمر در جواب گفت : من خدمتحضرت نبوى ( ص) بُودم كه ابتداء به بنى هاشم فرمود در دادن عطايا ، پس عمر هم به بنىهاشم و بنى عبدالمطلب و قريش بطناً بعد بطن به نحو ترتيب تدوين كرد و ابتداء از اولادقريش كه نضر بن كنانه است نمود و بعد به بنى هاشم و بنى مطلب و بنى عبد شمس و نوفلو عبدالعزّى و بطون ديگر با ملاحظه الاَقْرَبْ فَالاَقْرَبْ اِلى رَسُولِ اللّه صلي الله عليه و آله ، بعد از آن انصار ،بعد از آن عرب بطبقاتهم ، و بعد از آن عجم ، و در كِبَر وصِغَر نيز ملاحظه طبقات اعراب رامى كرد .و ابن خالويه نحوى عجب گفته است :اِذا لَمْ يَكُنْ صَدْرُ الْمَجالِسِ سَيِّداًفَلا خَيْرَ فى مَنْ صَدَّرَتْهُ الْمَجالِسُوَكَمْ قائلٍ قالُوا رَاَيْتُكَ راجِلاًفَقُلْتُ لَهُمْ مِنْ اَجْلِ أَنَّكَ فارسُ[در احترام امام عليه السلام به مرد عالمى كه بر ناصبى غالب گرديد]اما روايت دوم در«تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام »و كتاب«احتجاج»شيخ طوسى رحمه اللهمروى است كه : مردى از فقهاء شيعه با بعضى از ناصبيها تكلّم در مذهب كرد و او را به دليلو برهان ملزم نمود به نحوى كه آن ناصبى مفتضح شده بر فضيحه حجتّش حاضرين