در شهادت ابراهيم بن عبداللّه قتيل باخمرى - روح و ریحان جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روح و ریحان - جلد 1

محمد باقر واعظ طهرانی کجوری مازندرانی؛ مصحح: صادق حسینی اشکوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

طالب ابراهيم بن عبداللّه محض قتيل باخمرى .

امام هفتم زيديّه در شجاعت و دين دارى و تبحّر در علوم از فقه و ادب و خطابهو شعرسرائى با كمال فصاحت بيان و بلاغت لسان از تمام اقران زمان خود ممتاز بود ،و مادرش هند بنت ابو عبيده مادر محمّد است .

بعد از شنيدن شهادت برادر در غرّه شهر شوال به فاصله شانزده روز از انقضاء رحلتمحمّد خروج فرمود ، و بر بصره و اهواز و فارس غالب شد ، و منصور مشغول به عمارتبغداد و بناء آن بود ، و تمام لشكر و عسكر او در شام و خراسان و افريقيّه متفرّق بودند ، جزدو هزار نفر از سپاهيان باقى نبودند و از اين طرف يك صد هزار نفر با ابراهيم انجمن شدندو متّفق بر قتل منصور گرديدند .

در شهادت ابراهيم بن عبداللّه قتيل باخمرى

به امر منصور دوانيقى

منصور ناچار عيسى را با حميد بن قحطبه و جمعى از سپاهيان براى دفاع ايشانفرستاد ، به كرّات عديده مغلوب و مقهور شدند ، و خود ابراهيم به نفس نفيس مباشر حربو جنگ بود ، و هر قدر او را مانع شدند نپذيرفت ، و هر لحظه خشم وى زيادتى مى كرد ،و اتباع ابراهيم هم چون شعله هاى جواله با جلادت قلب و اطمينان خاطر بر ايشان حملهمى نمودند .

در آن هنگامه مردى بلند بالا ازرق چشم فرياد كرد : اى اصحاب ابراهيم ! من كشندهمحمد هستم .

پس از اطراف دوستان ابراهيم هر يك به مثابه باز شكارى بر وى هجوم آوردند و از دمتيغهاى برنده پاره پاره اش كردند و سرش را به نزد ابراهيم انداختند .

و از لشكريان منصور نتوانستند در مقام حمايت برآيند و منصور و حشت كردهنمى دانست چه حيله انگيزد ، و چون منهزمين سپاه خود را به دروازه كوفه يافت خيال فرار

/ 372