همانا حكايت آن پادشاه است هر وقت كشتى دريا دير مى آمد بر دريا خشم مى كردو حكم مى نمود آب دريا را به كوهها بپاشند .
[حكايت]
و حكيم ابوعلى مسكويه از سفيهى نقل كرده : هر وقت در ماهتاب مى خوابيد رنجورمى شد از اين جهت بر ماه تابنده دشنام مى داد و ماه را هجو مى كرد .و الحق مثل وى مثل كلاب عاويه است كه گفته اند :مه نور مى فشاند و سگ بانگ مى زندسگ را بپرس خشم تو با ماهتاب چيستو بيت مولوى مشهور است :مه فشاند نور ، سگ عوعو كندالى آخره .پس به اين آيه ختم كنم «أَعْطَى كُلَّ شَىْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى ».