آثار و بركات عبوديّت و بندگى - تفسیر نماز نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر نماز - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


آثار و بركات عبوديّت و بندگى

1- احساس غرور و افتخار

امام زين العابدين‏عليه السلام در مناجات خود مى‏گويد: «اِلهى‏ كَفى‏ بى‏ عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَك عَبْداً»(33) همين افتخار مرا بس كه بنده تو باشم.

چه افتخارى از اين بالاتر كه انسان با خالق خود سخن بگويد و او كلام انسان را بشنود و بپذيرد!

در اين دنياى ناچيز، اگر مخاطب انسان شخصى بزرگ و دانشمند باشد، انسان به وجود او افتخار و از مصاحبت با او احساس غرور مى‏كند و از اينكه زمانى شاگرد فلان استاد بوده است بر خود مى‏بالد.

2- احساس قدرت‏

كودك مادامى كه دستش در دست پدرى قوى و مهربان است احساسِ قدرت مى‏كند، امّا اگر تنها شود هر لحظه ترس و دلهره دارد كه ديگران او را آزار دهند.

انسانى كه متّصل به خدا شد، در برابر ابرقدرت‏ها و طاغوت‏ها و مستكبرين احساس قدرت مى‏كند.

3- احساس عزّت‏

عزّت به معنى نفوذناپذيرى است. در مكتب انبيا تمام عزّت‏ها از آنِ خداست، چنانكه همه قدرت‏ها از اوست. لذا قرآن از كسانى كه به سراغ غير خدا مى‏روند انتقاد مى‏كند كه آيا از غير خدا عزّت مى‏خواهيد؟(34)

طبيعى است كه اتصال به عزيزِ مطلق و قدرت بى‏نهايت، به انسان عزّت مى‏دهد. چنانكه كلماتى همچون «اللّه اكبر» طاغوت‏ها را در نزد انسان حقير و او را در برابر آنها عزيز مى‏كند.

لذا قرآن به ما دستور مى‏دهد كه در سختى‏ها و مشكلات از نماز و عبادت كسب قدرت و قوّت كنيم:

«وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ»(35)

اولياى خدا نيز در مقاطع حسّاس، خود را با نماز تقويت مى‏كردند. عصر روز نهم محرّم در كربلا، لشگر يزيد به خيمه‏گاه امام حسين‏عليه السلام حمله كرد. امام فرمودند: يك شب جنگ را به تأخير بيندازيد كه من نماز را دوست دارم و مى‏خواهم امشب را تا صبح به عبادت بپردازم.

بندگان صالح خدا، نه فقط نمازهاى واجب كه نمازهاى مستحب را دوست مى‏دارند. نماز نافله، نشانه عشق به نماز است. نماز واجب را چه بسا انسان از ترس قهر خدا بخواند، ولى در نماز مستحب ترس مطرح نيست، عشق مطرح است.

آرى، هر كس كه كسى را دوست دارد، ميل دارد بيشتر با او حرف بزند و دل از او نمى‏كند. چگونه ممكن است انسان ادعا كند خدا را دوست دارد ولى حال حرف زدن با او را ندارد!

البتّه اين بى‏رغبتى به نماز و نافله بى‏دليل نيست، بلكه طبق روايات گناه روز توفيق نماز شب و نافله سحر را مى‏گيرد.

به هرحال آنكه نافله نمى‏خواند، فضلى ندارد كه انتظار تفضّل از خداوند را داشته باشد. چنانكه كسى انتظار ظهور مصلح است كه خود صالح باشد.

نمازهاى نافله، نقص نمازهاى واجب را نيز جبران مى‏كند. شخصى از امام پرسيد: من در نماز حضور قلب ندارم و از بركاتِ نماز بى‏بهره‏ام، چه كنم؟ حضرت فرمودند: بدنبال نمازهاى واجب، نماز نافله بخوان كه كاستى‏هاى آن را جبران مى‏كند و سبب قبولى نماز واجب مى‏گردد.

بخاطر همين آثار و بركات است كه اولياى خدا نه تنها به نمازهاى واجب، بلكه به نمازهاى مستحب توجه زيادى داشتند و از آنچه مانع و مزاحم اين سير معنوى و پرواز روحى مى‏گشت، مانند پرخورى، پرحرفى، پرخوابى، لقمه حرام، لهو و لعب و سرگرم شدن به دنيا، كه انسان را از حال عبادت مى‏اندازد و نماز را بر او سنگين مى‏كند، دورى مى‏كردند. چنانكه قرآن مى‏فرمايد:

«وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى‏ الْخَشِعِينَ»(36)

همانا نماز سنگين است مگر براى خاشعان.

4- عامل تربيت‏

گرچه نماز يك ارتباط روحى و معنوى است و هدف از آن ياد خداست، اما اسلام خواسته اين روح را در قالب يك سلسه برنامه‏هاى تربيتى پياده كند و لذا شرائط زيادى را براى آن قرار داده است، شرائط صحيح بودنِ نماز، شرائط قبولى و شرائط كمال.

پاك بودن بدن و لباس، رو به قبله بودن، درست خواندن كلمات، مباح بودنِ مكان و لباس نمازگزار از شرائط صحّت نماز است كه مربوط به جسم نمازگزار است نه روحِ او.

اما اسلام عبادت را در اين لباس قرار داده تا به مسلمين درس نظافت و پاكيزگى، استقلال، و مراعات حقوق ديگران بدهد.

چنانكه توجه و حضور قلب، پذيرفتن رهبرى امامان معصوم و اداى واجباتِ مالى چون خمس و زكوة، شرط قبولى نماز است و انجام آن در اوّل وقت، در مسجد، به جماعت، با لباس تميز و عطر زده، مسواك زده و رعايت نظم صفوف و امثال آن از شرائط كمال نماز است.

دقت در اين شرائط بخوبى مى‏رساند كه هر يك از آنها نقش مؤثرى در تربيت انسان‏ها دارد.

در نماز به هر سو بايستيم رو به خداست، زيرا قرآن مى‏فرمايد: «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»(37) اما بخاطر آنكه بفهماند جامعه اسلامى بايد يك جهت داشته باشد و درس وحدت و هبستگى بدهد، دستور مى‏دهد همه به يك جهت بايستند. اما چرا آن جهت، كعبه باشد؟

زيرا كعبه اولين نقطه‏اى است كه براى عبادت مردم وضع شده است: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبارَكاً»(38)

و از طرفى بنيانگذار و تعميركنندگانِ آن در طول تاريخ، انبيا بوده‏اند. پس رو به كعبه ايستادن يك نوع همبستگىِ مكتبى در طول زمان است.

از سوى ديگر كعبه رمز استقلال است، زيرا تا وقتى مسلمين رو به بيت‏المقدس، قبله يهود و نصارى نماز مى‏خواندند، آنها منّت مى‏نهادند و مى‏گفتند: رو به قبله ما ايستاده‏ايد پس از خود استقلالى نداريد.

قرآن با صراحتِ كامل مى‏فرمايد:

«لِئَلّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيكُم حُجَّة»(39)

ما قبله شما را كعبه قرار داديم تا مردم بر شما حجّتى نداشته باشند.

خلاصه آنكه قبله رمز استقلال، وحدت و همبستگى است و اينها درسهاى تربيتىِ نماز است.

5 - احضار ارواح!

امروزه بازار هيپنوتيزم و احضار ارواح در دنيا رونق پيدا كرده است، ولى هدف ما آن بحث‏ها نيست. هدف ما اين است كه روحِ فرارى خود را از طريق نماز نزد خالق احضار و اين شاگرد فرارى را سر كلاس حاضر كنيم. يكى از بركات نماز احضار نفس سركش وفرارى در محضر خداست.

امام زين العابدين‏عليه السلام در مناجات الشّاكين، از نَفس خود به درگاه خداوند ناله مى‏كند و مى‏گويد: خداوندا من از نفسى به تو گلايه دارم كه ميل به هوسها دارد و از حق فرارى است.

اين نفس است كه گناه را در نزد انسان شيرين و آسان جلوه مى‏دهد و اينگونه توجيه مى‏كند كه بعداً توبه مى‏كنى و يا ديگران نيز اين كارها را كرده‏اند. نفس مثل كودك بازى‏گوشى است كه اگر پدر از او مراقبت نكند دست خود را از دست پدر بيرون كشيده و به هر سو كه بخواهد مى‏رود و هر لحظه خطرى او را تهديد مى‏كند.

بهترين راه كنترل اين نفسِ سركش آنست كه انسان روزى چند مرتبه آن را در نزد خداوند احضار و غفلت‏زدائى كند تا از غرق شدن در منجلاب ماديات نجاتش دهد.

6- ولايت بر هستى!

از بركاتِ نماز و عبادت آن است كه انسان بتدريج و گام به گام بر هستى تسلّط پيدا مى‏كند.

گام اوّل: قرآن مى‏فرمايد: تقوى براى انسان نورانيت و بصيرت مى‏آورد يعنى به انسان ديدى مى‏دهد كه حق را از باطل تشخيص دهد، «إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً»(40) و در جاى ديگر مى‏فرمايد: «يَجْعَل لَّكُمْ نُوراً»(41) پس تقوى كه در رأس آن بندگى خدا و نماز است گامى به سوى نورانى شدن و بصيرت پيدا كردن است.

گام دوّم: كسانى كه هدايت الهى را پذيرفتند و در مدار حق قرار گرفتند خداوند هدايت آنها را زيادتر مى‏كند: «وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُم هُدىً»(42) پس نور و هدايت آنها متوقف نمى‏شود، بلكه بخاطر تسليم و بندگى دائماً در حال قرب و رشد هستند و شعاع وجوديشان بيشتر مى‏شود.

گام سوّم: از آنجا كه اين افراد در راه خدا تلاش مى‏كنند، خداوند راه‏هاى زيادى را براى رسيدن به كمال به آنها نشان مى‏دهد. «وَالَّذِينَ جَهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُم سُبُلَنَا»(43)

گام چهارم: هرگاه شيطان به سراغ آنها برود فوراً متذكّر شده و از خداوند عذرخواهى مى‏كنند. «إِذَا مَسَّهُمْ طآئِفٌ مِّنَ الشَّيطَانِ تَذَكَّرُوا»(44)

گام پنجم: براى خودسازى و دورى از فحشاء و مكر نماز بهترين عامل است. «إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى‏ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنكَرِ»(45)

بدنبال اين قدمها و گامها، انسان بر نفس خود تسلّط پيدا مى‏كند، نفس را مهار مى‏كند و گرفتار وسوسه و لغزش نمى‏شود. بلكه هرگاه فشار وسوسه درونى و طاغوت بيرونى زياد شد، باز هم از اهرم نماز و صبر كمك مى‏گيرد: «وَاستَعِينُوا بِالصَّبرِ وَالصَّلَو ة»(46)

گام ششم: افراد با تقوى كه وجودشان با نور الهى روشن شده، با هر نماز يك گام به جلو مى‏روند، زيرا نماز تكرار نيست، بلكه معراج است. پلّه‏هاى يك نردبان همه مثل هم است، اما هر پله يك قدم انسان را رو به بالا مى‏برد. چنانكه كسى كه چاه حفر مى‏كند، در ظاهر كارى تكرارى مى‏كند و همواره كلنگ مى‏زند، اما در واقع با هر كلنگى كه مى‏زند به عمق بيشترى مى‏رسد.

ركعات نماز در ظاهر تكرارى‏اند، اما در واقع پلّه‏هاى بالا رفتن از نردبان كمال و عمق دادن به معرفت و ايمان‏اند.

نمازگزار اجازه نمى‏دهد كه عمرش چراگاه شيطان و لگدكوب او گردد. امام زين‏العابدين‏عليه السلام در دعاى مكارم‏الاخلاق از خداوند چنين مى‏خواهد: خداوندا! اگر عمر من چراگاه شيطان است، آن را قطع كن.

نه تنها شيطان كه گاهى وهم و خيال، روح انسان را لگدكوب مى‏كند و انسان را غافل از حق و حقيقت مى‏گرداند.

آرى پيامبر اكرم در خواب هم بيدار بود و ما در بيدارى و حتى در حال نماز هم خوابيم و روحمان دستخوش شيطان و خيال است، به قول مولوى:




  • گفت پيغمبر كه عَيناىَ ينام‏
    چشم تو بيدار و دل رفته به خواب‏
    چشم من خفته، دلم در فتح باب‏



  • لايَنام القلب عن ربّ الاَنام‏
    چشم من خفته، دلم در فتح باب‏
    چشم من خفته، دلم در فتح باب‏



و در جاى ديگر مى‏گويد:




  • گفت پيغمبر كه دل، همچون پرى است‏
    باد، پَر را هر طرف رانَد گزاف‏
    گه چپ و گه راست با صد اختلاف‏



  • در بيابانى اسير صَرصرى است‏
    گه چپ و گه راست با صد اختلاف‏
    گه چپ و گه راست با صد اختلاف‏



اين نفس اگر مهار نشود هر لحظه انسان را به فساد مى‏كشاند:

«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبّى»(47)

به همين دليل قرآن، بهشت را مخصوص كسانى مى‏داند كه نه تنها به زبان بلكه در دل نيز اراده برترى‏طلبى و فساد نداشته باشند.(48) و براى آنان كه نفس خود را از هوسها باز داشته‏اند، بهشت را مأوى قرار داده است.(49)

اولياى خدا بر افكار و انديشه‏هاى خود حاكمند نه محكوم آنها. آنان در اثر بندگى خدا چنان ولايت و سلطه‏اى بر نفس خويش دارند كه اجازه نمى‏دهند حتّى وسوسه‏اى بر قلب آنها خطور كند.




  • من چو مرغ اوجم، انديشه مگس‏
    كى بود بر من مگس را دسترس‏



  • كى بود بر من مگس را دسترس‏
    كى بود بر من مگس را دسترس‏



پس از آنكه انسان به نور و شناخت و آگاهى رسيد و با نمازهاىِ عارفانه و عاشقانه و آگاهانه، نفس را كنترل و روح را در جهت رضاى خدا قرار داد و بر نفس خود ولايت و سلطه پيدا كرد، بر هستى نيز سلطه مى‏يابد. دعاهاى او مستجاب مى‏شود و كارهاى خدائى مى‏كند.

معجزات انبيا همان تصرّف در هستى و تسلّط بر طبيعت است كه با اذن الهى انجام مى‏دهند.

اينكه مى‏گويند: «العبودية جوهرة كنهها الرّبوبية» بندگى خالص، گوهرى است كه از ربوبيّت سر در مى‏آورد، مراد همين سلطه بر هستى است كه از بندگى خدا حاصل مى‏شود.

در حديث آمده كه خداوند مى‏فرمايد:

انسان از طريق كارهاى مستحب و نافله گام به گام به من نزديك مى‏شود كه تا آنكه محبوب من شود و آنگاه كه به اين مقام رسيد من چشم و گوش و زبان و دست او مى‏شوم و تمام حركات او خدايى و جهت‏دار مى‏شود. به جائى مى‏رسد كه مانند حضرت ابراهيم مى‏گويد:

«إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»(50)

نماز وعبادتم ومرگ وحياتم همه و همه براى پروردگار جهانيان است. در اين حال هرگاه دعا كند مستجاب مى‏كنم واگر سؤالى كند قبول مى‏كنم.(51)

33) بحار، ج 77، ص 402 .

34) سوره نساء، آيه 139 .

35) سوره بقره، آيه 45 .

36) سوره بقره، آيه 45 .

37) سوره بقره، آيه 115 .

38) سوره آل عمران، آيه 96 .

39) سوره بقره، آيه 150 .

40) سوره انفال، آيه 29 .

41) سوره حديد، آيه 28 .

42) سوره محمد، آيه 17 .

43) سوره عنكبوت، آيه 69.

44) سوره اعراف، آيه 201 .

45) سوره عنكبوت، آيه 45 .

46) سوره بقره، آيه 45 .

47) سوره يوسف، آيه 53 .

48) سوره قصص، آيه 83 .

49) سوره نازعات، آيه 41.

50) سوره انعام، آيه 162 .

51) بحار، ج 70، ص 22 .

/ 91