«وَ لَمْ يَكُنْ لُهُ كُفُواً اَحَدٌ»
و هرگز براى او همتا و همانندى نبوده است.او نه در وجود همانند دارد، نه در كمال و نه در افعال.او احد است و احدى كفو او نيست. او تنهاست و همسر و فرزندى ندارد! او همانندى ندارد تا همكار و شريك او باشد.چگونه انسان جرئت مىكند مخلوق او را شريك او بداند و اين ظلم بزرگ را در حقّ او مرتكب شود: «اِنَّ الشِّرْك لَظُلْمٌ عَظيمٌ»(244)اى نمازگزار! نه در نعمتهايى كه از جانب خدا به تو مىرسد ديگران را دخيل و شريك بدان و نه در كارهايى كه انجام مىدهى، احدى بجز خدا را منظور بدار. چرا در فكرِ جلب نظر كسانى هستى كه مثل تو هستند، ضعيف و محتاج، بدنبال جلبنظر خدائى باش كه نه مثلى دارد، نه ضعفى و نه احتياجى.در پايان سوره اشارهاى گذرا به محتواى بلند آن داريم:«قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ» او يكتاست هم در ذات هم در صفات، پس در شايستگى معبود بودن نيز يكتا و يگانه است.«اَللَّهُ الصَّمَد» او بىنياز وهمه چيز به او نيازمند و در بىنيازى يكتاست.«لَمْ يَلِدْ» توليد مثل نمىكند تا شبيه و نظيرى داشته باشد.«وَ لَمْ يُولَد» او ازلى و ابدى است، نه حادث كه از چيزى پيدا شده باشد.«وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفواً اَحَدٌ» نه همتا دارد نه همسر، نه شبيه ونه شريك.اين سوره تمام رگههاى شرك، خرافات، اوهام و عقايد انحرافى را از ساحت مقدس خدا نفى مىكند وتوحيد خالص ناب را به ما عرضه مىدارد.طبق روايات آيات اين سوره، تفسير يكديگرند(245) و گويا اين سوره در معرّفى خداوند مرحله به مرحله پيش مىرود:مرحله اوّل: «قُلْ هُوَ» بگو خداى من اوست. او كه از دسترس عقل و فكر بشر بدور واز ديدهها غائب و پنهان است.در اين مرحله تمام توجه به ذات خداست نه صفات او. خود ذات به تنهايى براى محبوب بودن ومعبود واقع شدن كافى است. حضرت علىعليه السلام مىفرمايد: «وَ كَمالُ الْاِخْلاصِ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْه»(246) اخلاص كامل آنست كه بدون توجّه به صفات به خدا رو كنى. خدا را بخاطر خودش عبادت كنى نه به جهت نعمتهايى كه به تو ارزانى داشته است.مرحله دوّم: «هُوَ اللَّه»، او اللّه است. معبودى كه همه كمالات را داراست.در اين مرحله، ذات و صفات همراه آمده است. «اللّه» ذاتى است كه همه صفات نيكو را دربر دارد و لذا شايسته عبادت و پرستش است. چنانچه قرآن مىفرمايد: «وَ لِلَّهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»(247) تمام صفات و اسماى نيكو براى اوست، پس او را بدان نامها بخوانيد.شناخت خدا از طريق صفات، مرحله دوّم است كه «اللّه» كلمه جامع تمام آن صفات است. توجه به خدا به واسطه صفات، طريقى است كه در دعاها خصوصاً دعاى جوشنكبير جلوه مىكند كه خداوند را با هزار وصف مىخوانيم.مرحله سوّم: «اَحَدٌ» او يكتاست و در يكتايى يگانه.در اين مرحله، توحيد مطرح مىشود، توحيد ذات و صفات. هم ذاتش يگانه است، هم صفاتش يگانه و بىنظير، و هم وجودِ ذات و صفات او يكى است، نه آنكه صفاتش وجودى زائد بر ذات داشته باشند.او يكتايى است كه دوّمى و سوّمى ندارد. ميان «واحِد» و «اَحَد» تفاوت است. اگر گفتيم: احدى نيامد، يعنى هيچكس نيامد و اگر گفتيم: واحدى نيامد، ممكن است دو نفر يا بيشتر آمده باشند. قرآن مىفرمايد: خداوند «اَحَد» است و نمىفرمايد: «واحد».او «يكتا» است نه «يكى» كه ممكن باشد دوّمى و سوّمى هم داشته باشد.مرحله چهارم: «اَللَّهُ الصَّمَدُ» خدا بىنياز است.در اين مرحله، بىنيازى كه محور ذات و صفات الهى است به عنوان يكى از مهمترين اوصاف الهى مطرح مىشود. آنهم نه به شكل خبر كه بفرمايد: «اَللَّه صَمَدٌ»، بلكه به صورت وصفِ ثابت براى «اللّه» و لذا لفظ «اللّه» تكرار مىشود: «اللّه الصَّمَد»او يكتاست، امّا بىنياز. غير او بسيارند، امّا سراسر نياز، و نظر همه نيازمندان تنها به سوى آن بىنياز!مرحله پنجم: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ»اين مرحله طبق روايات، تفسيرِ «اَلصَّمَد» است. او بىنياز است، نه به فرزند نياز دارد كه بزايد، نه محتاج پدر و مادر است كه زاده شود و نه همسر و همكار و همانندى بخواهد كه در كارها به او كمك كند.اگر متولّد شود ازلى نيست و اگر متولّد كند ابدى نيست، زيرا رو به كاهش و اضمحلال مىرود. و اگر مثل و مانندى داشته باشد بىرقيب نيست. و خداوند از همه اين امور منزّه و مبرّاست. «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ»(248)244) سوره لقمان، آيه 13.245) تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 714.246) نهجالبلاغه، خطبه توحيد.247) سوره اعراف، آيه 180.248) سوره طور، آيه 43.