ميانهروى در عبادت
هنگامى روحيه عبادت وپرستش زنده مىماند كه انسان در انجام آن ميانهرو باشد، لذا در كتب حديث، رواياتى با عنوان: «بابالاقتصاد فىالعبادة»، نقل شده است.(12)انسان وقتى سالم است كه ميان اندامش تناسب باشد و اگر عضوى بزرگتر يا كوچكتر از حدّ معمول باشد، ناقصالخلقه به حساب مىآيد. در امور معنوى نيز انسان بايد ارزشها را بطور هماهنگ در خود پرورش دهد. به پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله خبر دادند كه گروهى از امّت تو بخاطر عبادت، همسر و فرزند را رها كرده و به مسجد آمدهاند. پيامبر فرياد برآورد كه اين راه و روش من نيست، من خودم با همسرم زندگى مىكنم و در منزل ساكنم، هر كس غير از اين عمل كند از من نيست.(13)امام صادقعليه السلام داستانِ مسلمانى را نقل مىكند كه همسايه مسيحى داشت و مسلمان شد. اين مسلمان هنگام سحر او را بيدار كرد و به مسجد آورد و به او گفت: نماز شب بخوان تا صبح شود. هنگام صبح گفت: نماز صبح بجاى آور و پس از آن تا طلوع آفتاب دعا بخوان. سپس تا وقت نماز ظهر قرآن بخوان و بدينگونه يك شبانه روز او را با نماز و قرآن و دعا پر كرد.مسيحى كه به خانه بازگشت، دست از اسلام برداشت و ديگر پاى به مسجد نگذاشت.(14) آرى اينگونه افراط و زيادهروى در عبادت، مردم را فرارى مىدهد.استاد شهيد مرتضى مطهرى نقل مىكند كه عمروعاص دو پسر داشت؛ يكى طرفدار حضرت علىعليه السلام شد و ديگرى طرفدار معاويه. روزى پيامبر به فرزند خوب عمروعاص (عبداللّه) فرمود: شنيدهام كه تو شبها را به عبادت و روزها را به روزه مىگذرانى، گفت بله يا رسول اللّه، پيامبر فرمود: من اين راه را قبول ندارم.(15)در روايات مىخوانيم:«اِنَّ لِلْقُلُوبِ اِقْبالاً وَاِدْباراً»(16) روح انسان، گرايش و فرار دارد. هرگاه رو مىكند و گرايش دارد بهرهگيرى كنيد و هرگاه آمادگى ندارد به او فشار نياوريد كه ناخودآگاه عكس العمل منفى نشان مىدهد.در سفارشات اسلامى آمده كه اوقات خود را چهار قسمت كنيد و سهمى را براى تفريح و لذّت بگذاريد كه اگر اينگونه عمل كرديد براى كارهاى ديگر نشاط خواهيد داشت.(17)قرآن كريم به يهوديانى كه در روز استراحت و تعطيل، به سراغ ماهيگيرى و كار مىرفتند عنوان متجاوز مىدهد: «وَ لَقَد عَلِمْنَا الَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِى السَّبْتِ»(18) ما از متجاوزين روز شنبه (كه حريصانه به سراغ كار مىرفتند) آگاهيم.به هر حال حفظ نشاط و روحيه در عبادت، يك اصل است كه با ميانهروى حاصل مىشود.12) كافى، ج2، ص86.13) كافى، ج5، ص496.14) سيرى در سيره نبوى، ص213.15) طهارت روح، ص122.16) بحار، ج 78، ص 357 .17) بحار، ج 14، ص 41