قبل از حادثه احد موضوع" منافقان"، در ميان مسلمانان، زياد مطرح نبود بهمين دليل آنها بيشتر،" كفار" را دشمن خود ميدانستند، اما بعد از شكست احد و تضعيف موقتى مسلمانان راستين و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان، فهميدند دشمنانى خطرناكتر دارند كه بايد كاملا مراقب آنها باشند و آنها منافقانند و اين يكى از مهمترين نتائج حادثه احد بود.آيه فوق، كه آخرين آيهاى است كه در اينجا از حادثه احد بحث ميكند اين حقيقت را بصورت يك قانون كلى بيان نموده و ميگويد: ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ:" چنين چيزى ممكن نيست كه خداوند مؤمنان را بهمان شكل كه شما هستيد بگذارد و آنها را تصفيه نكند و" طيب" (و پاك) را از" خبيث" (و ناپاك) متمايز نسازد- اين يك حكم عمومى و همگانى است و يك سنت جاودانى پروردگار محسوب ميشود كه هر كس ادعاى ايمان كند و در ميان صفوف مسلمين براى خود جايى باز كند بحال خود رها نميشود، بلكه با آزمايشهاى پى در پى خداوند، بالآخره اسرار درون او فاش ميگردد.در اينجا ممكن بود سؤالى مطرح شود (و طبق پارهاى از روايات چنين سؤالى در ميان مسلمانان نيز مطرح بود) و آن اينكه خدا كه از اسرار درون همه كس آگاه است چه مانعى دارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب، مؤمن از منافق شناخته شود.قسمت دوم آيه وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ به اين سؤال پاسخ ميگويد كه:" هيچگاه خداوند اسرار پنهانى و علم غيب را در اختيار شما نخواهد