جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
بود و نيزهاى در دست و آن جامهها و درهمها را نيز همراه داشت فرا رسيد و گفت: هان اى گروه اين جامهها و درهمهاى خود را بگيريد. قيس گفت: اى مرد برگرد كه ما آنرا نخواهيم گرفت. گفت: به خدا سوگند كه بايد حتما بگيريد. قيس گفت: خدا پدرت را بيامرزد، مگر تو ما را گرامى نداشتى و پسنديده از ما ميزبانى نكردى اينك خواستهايم سپاسى از تو داشته باشيم، در اين كار عيبى نيست. آن مرد گفت: ما براى ميزبانى و پذيرايى از ميهمان خود چيزى نمىگيريم، به خدا سوگند، هرگز نخواهم گرفت. قيس به همراهان خود گفت: اينك كه از گرفتن آن خوددارى مىكند از او پس بگيريد و به خدا سوگند هيچ مردى از عرب غير از او بر من فضيلت و برترى نيافت.ابراهيم ثقفى مىگويد: ابو المنذر مىگفت: قيس ضمن راه از كنار خانه مردى از قبيله بلى كه نامش اسود بن فلان بود گذشت. او قيس را گرامى داشت و چون قيس خواست از آنجا برود جامه و درهمهايى پيش همسر اسود نهاد. چون اسود آمد همسرش آنها را به او داد، آن مرد خود را به قيس رساند و گفت: من پذيرايى و ميهمانى خود را نمىفروشم. به خدا سوگند، يا بايد اين را بگيرى يا اين نيزه را ميان پهلوهايت فرو خواهم كرد. قيس به همراهانش گفت: اى واى بر شما پس بگيريد.ابراهيم ثقفى مىگويد: قيس همچنان به راه خود ادامه داد تا به مدينه رسيد، حسان بن ثابت كه از طرفداران عثمان بود، در مقام سرزنش درآمد و به او گفت: على بن ابى طالب ترا از كار برداشت و حال آنكه عثمان را كشتهاى، گناه بر تو باقى ماند و على هم نيكو سپاسگزارى نكرد. قيس او را بسختى مورد سرزنش قرار داد و گفت: اى كوردل كور چشم، به خدا سوگند، اگر بيم آن نبود كه ممكن است ميان عشيره من و عشيره تو جنگ درگيرد گردنت را مىزدم. و او را از پيش خود بيرون كرد.ابراهيم ثقفى مىگويد: سپس قيس و سهل بن حنيف هر دو از مدينه بيرون آمدند و خود را به كوفه و حضور على رساندند. قيس موضوع كار خود و آنچه در مصر بود گزارش داد و على (عليه السلام) سخن او را تصديق فرمود. قيس و سهل هر دو در جنگ صفين همراه على (عليه السلام) شركت كردند. ابراهيم مىگويد: قيس مردى كشيده قامت و از همگان بلندتر بود و چهره و جلو سرش موى نداشت. او مردى شجاع و كار آزموده بود و تا دم مرگ نيز خير خواه على و فرزندانش باقى ماند.