جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
فرمانم را اطاعت نمىكنيد تا كارها بد فرجام مىشود و شما مردمى هستيد كه با شما نمىتوان در طلب خونى برآمد و از اندوههاى درونى كاست، پنجاه و چند شب است كه شما را به يارى دادن برادرانتان فرامىخوانم ولى همچون شترى كه به درد ناف گرفتار شده براى من ناليديد و چنان زمينگير شديد همچون كسى كه قصد جهاد و كسب اجر و ثواب ندارد. سپس از شما لشكرى كوچك و ناتوان و پريشان فراهم آمد «كه گويى آنان را به سوى مرگ مىبرند و خود مىنگرند».اف بر شما باد و سپس از منبر فرود آمد و به خانه خود رفت. ابراهيم ثقفى مىگويد: محمد بن عبد الله، از مدائنى براى ما نقل كرد كه على (عليه السلام) براى عبد الله بن عباس كه در آن هنگام حاكم بصره بود چنين نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان. از بنده خدا على امير المومنين به عبد الله بن- عباس. سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد اما بعد، همانا مصر گشوده شد و محمد بن ابى بكر شهيد شد. او را در پيشگاه خداوند عز و جل حساب مىكنيم. من براى مردم نوشتم و در آغاز كار به آنها پيشنهاد كردم و فرمان دادم پيش از وقوع حادثه او را يارى دهند و نهان و آشكار و پيوسته آنانرا فراخواندم، برخى از ايشان با كراهت آمدند و برخى بهانه دروغ آوردند و برخى هم در حالى كه دست از يارى ما كشيده بودند فرونشستند. از خداوند مسألت مىكنم كه براى من از ايشان گشايشى فراهم آورد و بزودى مرا از آنان آسوده فرمايد.به خدا سوگند، اگر نه اين بود كه دل بر شهادت بستهام و طمع دارم كه در جنگ با دشمن خود به شهادت برسم دوست داشتم حتى يك روز هم با اين قوم نباشم. خداوند براى ما و تو تقوى و هدايت خويش را مقدر فرمايد كه خداوند بر هر كار تواناست. و سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو باد.گويد، عبد الله بن عباس براى على (عليه السلام) چنين نوشت: براى بنده خدا على امير المومنين، از عبد الله بن عباس. سلام و رحمت و بركات