جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
پيدا كنى. گفت: پدر جان به خدا سوگند كه من به زخم گران نيزه كه مرا در ميدان به اين سو و آن سو برد شيفتهترم تا ديدار پسرم پدر حوثره نزد معاويه برگشت و او را از آنچه بود آگاه ساخت. معاويه گفت: اى پدر حوثره براستى كه اين شخص از حق سرپيچى مىكند و سپس لشكرى به جنگ او گسيل داشت كه بيشتر آن مردم كوفه بودند. حوثره همين كه به آنان نگريست گفت: اى دشمنان خدا شما ديروز با معاويه جنگ مىكرديد تا بنيان قدرتش را منهدم سازيد و امروز همراه او جنگ مىكنيد تا قدرتش را استوار سازيد در اين هنگام پدرش به ميدان آمد و او را به مبارزه با خود فراخواند، حوثره گفت: پدر جان براى تو جنگ با غير من فراهم است، و براى من هم راه جنگ با غير تو گشوده است، و بر آن قوم حمله كرد و چنين مىگفت: «اى حوثره بر اين گروهها حمله كن، بزودى به آمرزش خواهى رسيد» مردى از قبيله طى بر او حمله كرد و او را كشت، ولى پس از اينكه نشانه سجده را بر پيشانى او نقش بسته ديد از كشتن او سخت پشيمان شد.رهين مرادى كه يكى از پارسايان و فقيهان خوارج است ابيات زير را سروده است: اى نفس گول زدن من در دنيا طولانى شد و از ناگوارى دگرگون شدن روزگار هرگز در امان مباش...» ابو العباس مبرد مىگويد: بيشتر خوارج به كشته شدن اهميتى نمىدادند و خوى ايشان شيرين دانستن مرگ و خوار شمردن اجل بود. برخى از ايشان در حالى كه آنان را براى اعدام با شمشير مىبردند اميران را مسخره مىكردند. زياد بن- ابيه، شيبان بن عبد الله اشعرى صاحب مقبره بنى شيبان را به ناحيه دروازه عثمان بصره و اطراف آن گماشت و او در تعقيب خوارج سخت كوشا بود و آنان را به بيم انداخت و همواره بر اين حال بود. شبى در حالى كه به در خانه خود تكيه داده بود دو مرد از خوارج بر او حمله كردند و با شمشيرهاى خود او را كشتند، پس از آن مردى از خوارج را گرفتند و پيش زياد آوردند. گفت: او را ببريد و در حالى كه تكيه داده باشد بكشيد، همان گونه كه شيبان كشته شده است. آن مرد خارجى به مسخره بر سر