جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
پيروى كرديم و خداوند يكتا را پرستش كرديم و هيچ چيز را شريك و انباز او قرار نمىدهيم و آنچه را بر ما حرام فرموده است حرام مىدانيم و آنچه را حلال فرموده است حلال مىدانيم. در اين حال قوم ما بر ما ستم كردند و ما را شكنجه دادند و خواستند ما را فريب دهند و از دين خود به پرستش بتها و از بندگى نسبت به خدا به بندگى آنها بازگردانند و همان كارهاى پليد را كه در گذشته روا مىداشتيم روا داريم، و چون بر ما چيره بودند و سخت گرفتند و ستم روا داشتند و ميان ما و انجام مراسم دينى مانع شدند، به سرزمين تو آمديم و ترا بر ديگران برگزيديم و راغب شديم تا در پناه و همسايگى تو قرار گيريم و پادشاها، اميدواريم كه در پيشگاه تو بر ما ستم نشود.نجاشى به جعفر گفت: آيا چيزى از كتابى كه پيامبرتان آورده است همراه دارى جعفر گفت: آرى. گفت: براى من بخوان. جعفر آيات نخستين سوره مريم را خواند. نجاشى چندان گريست كه ريش او خيس شد، اسقفهاى او هم چندان گريستند كه ريشهايشان خيس شد آنگاه نجاشى گفت: به خدا سوگند اين سخن و آنچه موسى آورده است از يك چراغ سرچشمه مىگيرد، به خدا سوگند شما را به آنان تسليم نمىكنم.ام سلمه گويد: چون مسلمانان و آن قوم از پيش نجاشى بيرون رفتند، عمرو عاص گفت: به خدا سوگند فردا در حضور نجاشى عيبى بر آنان خواهم گرفت كه همه را ريشهكن سازد. عبد الله بن ابى ربيعه كه از عمرو عاص با پرواتر بود گفت: اين كار را مكن بر فرض كه آنان با ما مخالفت كردهاند حق خويشاوندى دارند. عمرو عاص گفت: به خدا سوگند فردا به نجاشى خواهم گفت كه مسلمانان در مورد عيسى بن مريم اعتقاد دارند كه بندهيى از بندگان خداوند است، صبح روز بعد عمرو عاص پيش نجاشى رفت و گفت: پادشاها اين قوم درباره عيسى بن مريم سخن عجيب مىگويند آنان را احضار كن و بپرس كه چه مىگويند. نجاشى كسى را فرستاد و مسلمانان را احضار كرد.ام سلمه مىگويد: اين بار هم چون فرستاده نجاشى آمد و مسلمانان جمع شدند به يكديگر گفتند: اگر در مورد عيسى (عليه السلام) از شما بپرسد چه مىگوييد جعفر بن ابى طالب گفت: به خدا سوگند همان چيز را مىگوييم كه خداوند عز و جل فرموده است و پيامبر ما بيان كرده است، هر چه مىخواهد بشود.