جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
نوعى شوخى است» و خواسته با اين سخن نزد شاميان بر على عيب بگيرد، اصل اين سخن را عمر بن خطاب گفته است و او از عمر گرفته است و دشمنان على- (عليه السلام) آن را دستاويز طعنه زدن و عيب شمردن كردهاند.ابو العباس احمد بن يحيى ثعلب در كتاب الامالى چنين آورده است: عبد الله بن- عباس نزد عمر بود عمر چنان آه سرد و نفس بلندى كشيد كه ابن عباس مىگفته است پنداشتم دندههاى عمر از هم جدا شد. گويد: به او گفتم: اى امير المومنين، موجب اين آه و نفس عميق اندوهى شديد بود. گفت: اى ابن عباس به خدا سوگند كه چنين است. من انديشيدم و نمىدانم پس از خودم خلافت را در چه كسى قرار دهم. عمر سپس به من گفت: گويا تو دوست خود [على (عليه السلام)] را شايسته خلافت مىدانى گفتم: با توجه به جهاد و سابقه و قرابت و علم او چه چيز مانع اوست گفت: راست گفتى ولى او مردى است شوخ. گفتم: چرا از طلحه غافلى گفت: او مردى است كه به انگشت قطع شده خود مىنازد. گفتم: عبد الرحمان بن عوف چگونه است گفت مردى ناتوان است كه اگر حكومت به او برسد انگشتر و مهر خود را در دست زنش قرار مىدهد. گفتم: زبير چگونه است: گفت مردى بدخو و ممسك كه كنار بقيع براى يك من گندم درگير مىشود و چانه مىزند. گفتم: سعد بن ابى وقاص چگونه است گفت: فقط مردى سواركار و جنگجو است. گفتم: پس عثمان چگونه است عمر چند بار گفت: اوه، اوه، و سپس گفت: به خدا قسم اگر او عهدهدار خلافت شود فرزندان ابى معيط را برگردن مردم سوار مىكند سپس اعراب بر او مىشورند و او را مىكشند. سپس گفت اى ابن عباس براى اين كار شايسته نيست مگر مردى استوار كه كمتر فريب بخورد و او را در كار خدا سرزنش سرزنش كننده باز ندارد، بدون خشونت، استوار و بدون سستى، ملايم و بدون اسراف، بخشنده و بدون افراط، ممسك باشد.ابن عباس مىگويد اينها صفات خود عمر بود. سپس روى به من كرد و گفت: سزاوارترين كسى كه مردم را بر كتاب خدا و سنت پيامبرشان وادار خواهد كرد دوست تو- على (عليه السلام)- است و به خدا سوگند اگر او عهدهدار خلافت شود ايشان را به راه روشن و راست وادار خواهد كرد.و بدان هر كس كه داراى اخلاق مخصوصى است فضيلت را جز در همان خوى نمىبيند. مگر نمىبينى مردى كه بخيل است فضيلت را در امساك مىبيند شخص