جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
به آن دو فرامىخواند دعوت مىكنيم، دين ما اسلام و پيامبر ما محمد و قبله ما كعبه و پيشواى ما قرآن است، ما حلال را همواره حلال مىشمريم و عوضى از آن نمىخواهيم و آن را به چيزى نمىفروشيم، حرام را هم حرام مىدانيم و آن را پشت سر خود انداختهايم و هيچ نيرو و قوتى جز بر خدا نيست و به سوى خدا شكايت مىبريم و بر او اعتماد داريم. هر كس زنا كند كافر است. هر كس دزدى كند كافر است. هر كس باده نوشى كند كافر است و هر كس در اينكه آنان كافرند شك كند كافر است.ما شما را به امور فريضه و واجب كه همگى روشن است و به آياتى كه همه محكم و استوار است و به آثارى كه از آن پيروى مىكنيم فرامىخوانيم.و گواهى مىدهيم كه خداوند در آنچه وعده فرموده صادق است و در آنچه حكم فرمايد عدل مطلق است. ما به توحيد و يگانگى پروردگار دعوت مىكنيم و اينكه به وعد و وعيد يقين داشته باشيم و فرايض را بجا آوريم و امر به معروف و نهى از منكر كنيم و اينكه نسبت به آنان كه اهل دوستى با خداوندند دوستى ورزيم و با آنان كه دشمن خدايند دشمنى كنيم. اى مردم يكى از رحمتهاى خداوند اين است كه در هر زمان كه سستى و فتور پيش آيد بازماندگانى از اهل علم را قرار مىدهد تا آنان را كه گمراهند به هدايت فراخوانند و بر درد و رنج در راه خدا صبر و پايدارى كنند و گروهى از آنان در گذشته بر حق كشته و شهيد شدند و پروردگارشان آنان را فراموش نكرده است و «پروردگارت فراموشكار نيست» شما را سفارش مىكنم به ترس از خدا و قيام پسنديده بر آنچه كه بايد بر آن قيام كنيد، و با خداوند در اجراى فرمانهاى او و آنچه نهى فرموده است پسنديده رفتار كنيد. اين سخن خود را مىگويم و از خداوند براى خودم و شما طلب آمرزش مىكنم.گويد: عبد الله بن يحيى چند ماه در صنعاء مقيم بود. ميان مردم خوشرفتارى مىكرد و براى آنان نرم و فروتن بود و از آزار آنان دست نگه مىداشت و جمعيت او بسيار شد و خوارج از هر سو پيش او آمدند. چون موسم حج فرا رسيد، ابو حمزه مختار بن عوف و بلج بن عقبة و ابرهه بن صباح را با گروهى به مكه فرستاد. شمار ايشان هزار تن و فرمانده ايشان ابو حمزه بود. عبد الله بن يحيى به ابو حمزه مختار فرمان داد پس از رفتن مردم از مكه او در آنجا بماند و بلج را هم به شام گسيل دارد.