جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید - جلد 3

محمود مهدوی دامغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عبد العزيز به او گفت: در مورد عثمان چه مى‏گويى گفت: مسلمانان پيش از من از او بيزارى جسته‏اند من هم پيرو و تابع آنان هستم. عبد العزيز گفت پيش ياران خود برگرد كه ميان ما و شما چيزى جز شمشير نيست. او پيش ابو حمزه برگشت و او را آگاه ساخت. گفت: از ايشان دست برداريد و شما با آنان جنگ مكنيد تا ايشان جنگ را شروع كنند. خوارج در برابر آنان ايستادند و جنگ را شروع نكردند ولى مردى از مردم مدينه تيرى به لشكر ابو حمزه انداخت و مردى از ايشان را زخمى كرد. ابو حمزه گفت: اينك خود دانيد كه جنگ و كشتار ايشان حلال شد. خوارج بر آنان حمله بردند و در قبال يكديگر پايدارى كردند. رايت قريش در دست ابراهيم بن عبد الله بن مطيع بود، اندكى بعد مردم مدينه از هم پاشيدند.

خوارج به تعقيب آنان نپرداختند. فرمانده كل ايشان صخر بن جهم بن حذيفة عدوى بود كه در اين هنگام تكبير گفت و مردم هم با او تكبير گفتند و اندكى جنگ كردند و باز روى به گريز نهادند، ولى چندان دور نشده بودند كه او را براى بار دوم تكبير گفت و برخى از مردم با او پايدارى و جنگ كردند و سپس چنان گريختند كه ديگر هيچ كس باقى نماند.

على بن حصين به ابو حمزه گفت: آنان را تعقيب كن يا مرا آزاد بگذار تا آنان را تعقيب كنم و گريختگان و زخمى‏ها را بكشم كه ايشان براى ما بدتر از مردم شام‏اند و اگر فردا سپاه شام به جنگ تو آيند از اين گروه چيزهاى ناخوشايند خواهى ديد. گفت: من اين كار را نمى‏كنم و با روش پيشينيان مخالفت نمى‏ورزم.

گروهى از ايشان را به اسيرى گرفته بودند، ابو حمزه مى‏خواست آنان را آزاد سازد. على بن حصين او را از اين كار منع كرد و گفت: براى هر زمان راه و روشى است. اينان در حال گريز اسير نشده‏اند بلكه در حالى كه جنگ مى‏كرده‏اند اسير شده‏اند و اگر در آن كشته مى‏شدند كشتن آنان كار حرامى نبود و هم اكنون هم كشتن آنان حلال است و آنان را فراخواند و هر گاه مردى از قريش را مى‏ديد او را مى‏كشت و چون مردى از انصار را مى‏ديد او را آزاد مى‏ساخت.

ابو الفرج اصفهانى مى‏گويد: اين كار او به اين سبب بود كه بيشتر افراد لشكر، قرشى بودند و شوكت لشكر مدينه از آنان بود. محمد بن عبد العزيز بن- عمرو بن عثمان را پيش او آوردند، نسب او را پرسيد. گفت: من مردى از انصارم.

او از انصار پرسيد. آنان نيز بدين امر اقرار كردند، پس او را آزاد كرد و همينكه پشت‏

/ 422