مشاهدات دروني - شناخت از دیدگاه فطرت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شناخت از دیدگاه فطرت - نسخه متنی

م‍ح‍م‍د ح‍س‍ی‍ن‌ ب‍ه‍ش‍ت‍ی؛ گردآورنده: بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مشاهدات دروني

يك سلسله مشاهدات وجود دارد كه دروني اند مثلاً‌ مي گوييم دلم درد مي كند ما از كجا به اين دل درد پي مي بريم ؟ آن را با چشم مي فهميم ؟ با گوش ؟‌ با بيني؟‌ يا با پوست بدن ؟‌ با كدام يك ؟ هيچ كدام يك سلسله اعصاب دروني وجود دارند كه منتقل كننده درد هستند وقتي شما سنجاقي يا سوزني به پوست خود فرو مي كنيد، اين اعصاب درد را حس مي كنند اينها اعصابي هستند كه درد را به ما مي شناسانند اعصاب بيروني ، اعصاب دروني حقيقت اين است كه اين اعصاب درد را به انسان نمي شناسانند بلكه اين اعصاب در انسان حالت دردناكي ايجاد مي كنند و آدمي آن حالت را در خودش مي يابد ولي به هر حال با مسامحه اينها را سلسله عصب هايي مي گويند كه درد را به انسان منتقل مي كند و به آگاهي انسان مي رساند ـ اين از درد شادي و غم چطور ؟ مي گوييم ، خوشحالم از كجا فهميدي خوشحالي ؟‌ از راه چشم ؟ از راه گوش ؟‌ از راه بيني ؟ از راه زبان و دهان ؟ از راه پوست ؟ از راه اعصابي كه درد را منتقل مي كنند ؟ از چه راهي ؟ آيا ما يك سلسله عصبهايي داريم كه به ما امكان درك آگاهي و شادي و غم و مهر و كين را مي دهند ؟ مثلاً مي گوييم ،‌ از اين آدم بدم مي آيد ؛ از آن ديگري خيلي خوشم مي آيد آيا يك سلسله عصبهايي هستند كه اين آگاهي را به ما مي دهند ؟‌ ما چگونه بر اين حالات روحي ،‌ بر اين عواطف به معني روانشناسي به معناي وسيعش ، خودآگاه مي شويم ؟ از راه اعصاب ، يا از راه ديگر ؟‌ آيا اين آگاهي ها هم اندامي دارد كه در كسب اين آگاهي به ما كمك مي كند يا نه ؟ ولي به هر حال ، اينها مشاهدات دروني ما هستند از اين بالاتر اين است كه مي گوييم ، فلان مطلب را مي دانم ، فلان مطلب را نمي دانم ـ خود دانستن و ندانستن شما مي دانيد كه مي دانيد مي دانيد كه نمي دانيد

اين آگاهي كه ‌ مي دانم كه نمي دانم ‌، يا ‌مي دانم كه مي دانم ‌ ، از كجا حاصل مي شود انسان چگونه به آن آگاه مي شود ؟ آيا يك سلسله اعصابي هستند كه اين نوع آگاهي را به من مي دهند ؟ـ به هر حال ، به اينها مي گوييم مشاهدات دروني ،‌ مشاهدات داخلي اينها نيز شبيه حواس هستند يعني ما در دستيابي به ادراكات و آگاهيها كاري داريم شبيه كاري كه در مورد دستيابي به ادراكات حسي داريم اينها هر دو از يك سنخ اند هر دو يك جورند هر دو بدون دخالت تجزيه و تحليل و تركيب و جمع بندي به دست مي آيند از اين نظر با هم يكسان اند در همين جاست كه تا بخواهيد مسئله به وجود آمده است آيا اين آگاهي هاي مربوط به بخش مشاهده دروني ، از طريق دخالت اعصاب و اندامي به دست مي آيند كه علم بشر هنوز همه آنها را كشف نكرده است ؟ يا اصولاً در آنجا اندامها دخالتي ندارند ؟ اين از آن بحثهاست كه اصلاً‌ به درد ما نمي خورد آنچه ما مي دانيم اين است كه پيشرفت علم ، پيشرفت اندام شناسي بشر ، به او اين امكان را داده كه بسياري از اندامهاي مربوط به آگاهي را كشف كند ‌ اندامهايي كه قبلاً‌ براي بشر شناخته شده نبوده اند مثلاً‌ ، آيا شما هيچ فكر مي كرديد كه در گوش شما اندامي وجود دارد كه به شما امكان دريافت تعادل را مي دهد و اگر اين اندام از كار افتد توانايي آگاهي و حالت تعادل خود را از دست مي دهيد و لذا نمي توانيد خودتان را متعادل نگه داريد ؟ اينها از نتايج علم پيشرفته و علم تجربي است شايد پيشرفت علم روزي همه اندامهايي را كه در بدن ما دست اندر كار كسب اين آگاهي ها و دادن اين آگاهي ها به ما هستند كشف كند ما كه همواره در بخش شناخت بايد تربيت سالم داشته باشيم ، يك اصل داريم ، و آن اين است كه ندانستن ، نشانه و دليل نبودن نيست اگر ما هنوز اندامهاي اين آگاهي ها را نشناخته ايم نمي توانيم بگوييم اندام در اين آگاهي ها دخالت ندارد ؛‌ شايد داشته باشد البته اين مسئله در بحث ما دخالت ندارد جلو كه برويم مي بينيد اين بحث براي ما كاملاً‌ زائد است

خوب ، اين نوع اول از آگاهي آگاهي هايي كه از راه حواس يا مانند آن به دست مي آيد ؛ مشاهده بروني و مشاهده دروني به هر حال در اين جهت با هم شريك و شبيه اند كه تجزيه و تحليل و تركيب و جمع بندي براي به دست آوردن آنها مورد نياز نيست اين همان است كه آن را آگاهي حسي مي گويند ، منتها ما اهل مجادله نيستيم كه كسي بگويد آقا ، اين كه من مي يابم كه شادم يا اندوهگينم ، حس است يا نه ؟ هر كسي خواست آن را حس بنامد احساس مي كنم امروز خوشحالم ‌؛ اين عبارات را ما به كار مي بريم

/ 58