در بحث گذشته به اين نتيجه رسيديم كه اصل مسئله ديالكتيك و مسئله تز و آنتي تز و سنتز چيزي نيست كه اصولاً با آنچه شما مي شناسيد و از آن آگاهي داريد بيگانه يا خيلي تازه باشد ديالكتيك يعني يك جريان فكري دو طرفه ، كاوشگرانه و زاينده كه با طرح يك نظر يك تز شروع مي شود ، بعد به نفي اين نظر نفي تز منتقل مي شود و از آنجا به نفي اين نفي ، كه از آن يك اثبات برمي خيزد و اين اثبات جديد برآيند آن اثبات و نفي قبلي است ، مي انجامد اين اثبات جديد دوم است باز مي تواند به دنبال خود نفي دوم و نفيِ نفي دوم و اثبات سوم را همراه داشته باشد به اين پروسه و جريان فكري گفته مي شود ديالكتيك گفتيم كه ما براي اين اصطلاح كلمه مباحثه را داريم اين مباحثه مي توانيد مباحثه اي واقعي باشد يا فرضي يعني يك نفر با خودش اين بحث دو جانبه را به وجود بياورد در كتابهاي اصول فقه ، و همچنين فقه و فلسفه و كتابهاي تحليلي ديگر خودمان ، عين اين وضع را مي بينيم در كتابهاي مفصل و تحليلي اين شاخه هاي علمي ، مي بينيم كه نويسنده كتاب رسماً يك ديالكتيك را در متن كتاب آورده است ؛ به اين صورت كه مسئله را طرح مي كند ، مثلاً مي گويد حق اين است كه خلأ وجود ندارد ؛ بعد مي گويد ان قيل يا ان قلت ، يعني اگر بگويي يا اگر گفته شود كه چرا خلأ وجود ندارد ، يقال يا قلت گفته مي شود يا مي گويم به اين دليل دو مرتبه مي گويد ان قلت يا ان قيل ، قلت يا يقال يعني مي بينيد كه نويسنده اصلاً در شكل يك گفتگو و مباحثه فرضي رسماً يك جريان فكري را كه مرتب با اثبات ، نفي ، و نفي در نفي ، يعني اثبات بعدي ، همراه است ، دنبال مي كند بنابراين اين مسئله هيچ تازگي ندارد و چيز تازه اي نيست، بلكه ما با آن آشنايي داريم ـ اين راجع به ديالكتيك