گفتيم كه در مباحثه ، آقاي الف مطلبي را مي گويد اين مطلب مي شود تز ؛ معادل فارسي آن نيز نهاد است ؛ يعني مطلب را در ميان مي نهد آقاي ب نيز مطلبي را در مقابل او بيان مي كند آنتي تز ، يا برابر نهاد به دنبال اين دو ، خود به خود ، به سنتز ، يا همنهاد ، مي رسيم اين همنهاد ، به نوبه خود ، مي شود يك نهاد كه باز برابر نهاد و همنهاد جديدي پيدا مي كند اين همنهاد جديد نيز مي تواند در ادامه بحث به نهاد تازه اي نهاد شماره سه تبديل شود ،به نظر ما ، اگر به جاي اثبات ، نفي ، و نفي در نفي ، كه در بيان ديالكتيك متعارف و معمول شده ، تعابير اثبات ، اثبات متقابل و جمع بندي دو اثبات را به كار بريم ، دقيقتر عمل كرده ايم و حتي از نظر اصطلاح غربي دقيقتر ترجمه كرده ايم ـ گرچه ترجمه تز به نهاد دقيقتر است تا ترجمه آن به اثبات البته اثبات نيز درست است ، اما معادل كاملاً دقيقي نيست ؛ همان نهاد دقيقتر است چيزي را كه در ميان مينهند شما مي دانيد كه الان به فرضيه نيز مي گوييم تز ؛ يعني مطلبي كه در ميان مي نهند و همچنين اگر آنتي تز را به نفي معنا كنيم دقيق عمل نكرده ايم ؛ چون معناي دقيق آنتي نفي نيست ، بلكه همان برابر است معناي دقيق سنتز نيز همنهاد است ؛ چون s و s دو پيشوندند به معني هم پاتي در سمپاتي يعني درد و آسيب پاتوبيولوژي يعني آسيب شناسي سمپاتي يعني همدردي بنابراين ، سنتز دقيقاً به معني همنهاد است يعني آن نهاد اول و نهاد دوم در همنهاد جمع بندي مي شوند خوب حال به نظر شما آيا ديالكتيك و فهم آن پيچيده و غريبه است يا خيلي ساده و خودماني است ؟ تنها چيز غريبه همين سه واژه است اگر اين سه واژه نبودند بقيه مطالب خودماني بود ديالكتيك هم آشناست مباحثه ؛ و در هر مباحثه اي به طور معمول نهادي هست و برابر نهادي و همنهادي اگر بخواهيم خيلي مدرن حرف نزنيم مي گوييم در هر مباحثه اي كسي حرفي مي زند ؛ ديگري در مقابلش حرفي ديگر مي زند و بعد هم جمع بندي مي كنند به تعبير ديگر ، نهاد ، حرف شخص اول ؛ برابر نهاد ، حرف طرف مقابل ؛ همنهاد نيز جمع بندي آن دو است ملاحظه مي كنيد كه مسئله خيلي ساده است اضافه كنيم كه تعابير اثبات ، نفي و نفي در نفي كمي تند و تيز جلوه مي كند گويي شخص اول حرفي مي زند دومي مي گويد نه آقا، اين نيست بلكه همان است كه من مي گويم در اين حال او حرف اولي را نفي كرده است پس از آن دو مرتبه يا همان شخص اول ، يا شخص سومي مي گويد آقا نشد نه آن ، نه اين نفي در نفي بلكه چيزي ديگر البته اين ، لباس و چهره واقعي كار ما نيست چهره واقعي كار ما همان توضيح اول است ؛ گرچه اين تعبير هم خيلي بيراه و بيگانه نيست ولي انصاف اين است كه اين تعبير چندان جالب نيست تعبير جالب و صحيح همان بيان اول است كه گفتيم ـ آقاي الف حرفي مي زند ؛ آقاي ب مي گويد من هم حرفي دارم پس از آن كه هر دو مطالب خود را بيان كردند مي بينند انگار در هر يك از اين دو نظر چيزي نهفته است ؛ لذا به يك جمع بندي مي رسند اين جمع بندي نيز به نوبه خود آغاز بحث و نهاد جديد خواهد شد بنابراين ، اگر دقت كرده باشيد ، در هر مباحثه و گفتگوي متقابل و در هر كاوش و تحقيقي انسان سرگرم ديالكتيك است ديالكتيك نام يك مكتب خاص نيست ؛ ارسطو نيز ديالكتيك دارد همين طور است ديالكتيك رواقيون ، ديالكتيك فرانسيس بيكن ، ديالكتيك كانت ، ديالكتيك هگل ، ديالكتيك فويرباخ ، ديالكتيك ماركس ، ديالكتيكهاي بعد از ماركس انواع ديالكتيك بنابراين ديالكتيك نام يك مكتب خاصي نيست بله ماترياليسم ديالكتيك عبارت است از ديالكتيكي كه به ماترياليسم و اصالت ماده معتقد است وغير ماده را نفي مي كند حتي اين هم انواع و اقسامي دارد همه ماديون دنيا ماترياليسم ديالكتيك داشتند اين ماترياليسم مخصوص ماديگري فوير باخ و ماركس و امثال اينها نيست هگل كه يك ديالكتيسين است و در حقيقت ديالكتيك را به صورت وسيعي در بيان آرا و انديشه هاي خود به كار مي برد و به عنوان پدر ديالكتيك قرن حاضر شناخته مي شود ، يك ماترياليسم و ضد خدا نيست پس كلمه ديالكتيك هم آنقدرها وحشت ندارد و بيگانه و غريبه نيست اصولاً ما در فرهنگ خودمان مدتهاست اهل ديالكتيك هستيم و نمي دانستيم ! براي اين كه ما طلبه ها ، بخصوص در حوزه ها ، عادت داشته ايم به درس و مباحثه ؛ يعني اصلاً ديالكتيك از ما جدا نمي شده ! اين هم مال امروز و ديروز نيست