ماترياليسم ديالكتيك كار ديگري هم انجام مي دهد اولاً اين جريان را به انسان ، به زندگي انسان و به شكل اجتماعي زندگي انسان تعميم مي دهد و مي گويد شكل زندگي اجتماعي انسان در آغاز شكل اشتراكي اوليه بوده است البته همه شاخه هاي ماترياليسم ديالكتيك اينطور نمي گويند ؛ بلكه يكي از شاخه هاي آن چنين تعميمي انجام مي دهد مي گويد انسان در آغاز ، دسته جمعي و به صورت كمون و جامعه اشتراكي اوليه زندگي مي كرد در آن زمان ، مالكيت ، من و تويي ، استثمار ، و امثال اينها نبود بعد اين كمون اوليه در ضمن تبدلات گوناگون تبديل شد به اين كه انسان يك جا بنشيند و كشت و زراعت بكند و با زراعت زندگي كند يعني زندگي انسان از حالت اين سو و آن سو گشتن ، به حالت زراعت كردن تبديل شد البته براي بسياري از انسانها در اين وسط يك دوره شباني و از زندگي شباني به زندگي زراعتي صورت گرفت از زندگي زراعتي نيز خود به خود مسئله برده داري برخاست ؛ براي اين كه وقتي انسان در يك جا ماند و خواست 100 هكتار زمين را آباد كند دست تنها قادر به اين كار نيست او براي آباد كردن 100 هكتار زمين به نيروي انساني و براي اين كه اين نيروي انساني را ارزان و مفت به دست بياورد به برده داري رو مي آورد بنابراين ، مسئله برده داري از اينجا پيدا مي شود ـ اشتراكي اوليه، چوپاني ، كشاورزي ، برده داري هركدام از اينها يك مقطع است بعد از برده داري توليد بالا رفت و شهر به وجود آمد پديد آمدن شهر باعث به وجود آمدن داد و ستد بورژوا شهرنشين شد اين شهر نشين بايد كالاهاي خود را با روستايي مبادله ميكرد و از همين جا خرده بورژوازي از دل فئوداليسم زمين داري بزرگ و برده داري برخاست بورژوازي براي اين كه فئوداليسم را به زانو درآورد ، حمايت از بردگان و آزادي آنها را آغاز مي كند ؛ مبارزه با بردگي شروع مي شود ؛ بورژوازي رشد مي كند ؛ حكومت را به دست مي گيرد ؛ صنعت رشد مي كند ؛ صنايع بزرگ به وجود مي آيند ؛ اتحاديه هاي بازرگاني به وجود مي آيند ؛ و در نتيجه سرمايه بزرگ به جاي زمين بزرگ در فئوداليسم بر زندگي انسان حاكم مي شود كاپيتاليسم و سرمايه داري بنابراين كاپيتاليسم از دل بورژوازي و بورژوازي از دل فئوداليسم و زمينداري بزرگ متولد شد ؛ بعد اين سرمايه داري رشد مي كند ، مي گويد كافي نيست كه من سرمايه دار بزرگ باشم ، بلكه بايد قدرتهاي ارتشي بزرگ را هم در اختيار داشته باشم ؛ بايد دولتهاي مقتدر هم در اختيار من باشند بنابراين ، رياست و قدرت ارتش را هم در اختيار مي گيرد و مي شود امپرياليسم و حكومتهاي مقتدر بزرگ جهاني بعد از درون اين فاصله هاي طبقاتي ، نارضايتي محرومان مي جوشد و ميخروشد و حاكميت و متنعمان و مترفان را تهديد مي كند ، تا آن را از پا دربياورد و ديكتاتوري پرولتاريا ، يعني حاكميت خشن محرومان و زحمتكشان جهان ، روي كار بيايد پس ، ديكتاتوري پرولتاريا از دل كاپيتاليسم و امپرياليسم برمي خيزد بعد اين ديكتاتوري پرولتاريا ، محيط و عرصه زندگي را به محيط پر خفقاني تبديل مي كند ؛ مردم تلاش مي كنند تا از دل آن يك سوسياليسم آزاد و يك زندگي اشتراكي پيشرفته صنعتي و اقتصادي و اجتماعي و جهاني همراه با آزادي به وجود آورند ، و اين مي شود سوسياليسم نهايي و آن مدينه فاضله و بهشت ايده آل بشر اين تخيل ماترياليسم ديالكتيك است در رابطه با مراحل مختلف زندگي انسان