فراز سوم اين رابطه ، هم ميان من و محيطم وجود دارد و هم ميان من و خودم خودآگاهي ، علم به ذات ، حتي علم به علم ، علم به خودآگاهي مثلاً در رابطه با جاده تهران به شهريار من دو حالت دارم آگاه ، ناآگاه ـ يا جاده تهران به شهريار را بلدم يا بلد نيستم كسي ممكن است بلد باشد و كسي ممكن است بلد نباشد در رابطه من و جاده تهران ـ شهريار دو حالت وجود دارد دانستن و ندانستن ؛ آگاهي و ناآگاهي ؛ بلد بودن و بلد نبودن همين طور در رابطه ميان من و خودم باز همين دو حالت وجود دارد من چيزهايي را از خود مي دانم و چيزهايي را از خود نمي دانم حتي نسبت به تن و جسمم چيزهايي را مي دانم و چيزهايي را نمي دانم شما تا وقتي كه علم تشريح نخوانده ايد ، هيچ نمي دانيد كه دست شما از چند قطعه استخوان و چند عضله و چند رگ و مويرگ و چند عصب و چه مقدار خون و چند سلول به وجود آمده است همه اينها براي شما مجهول است مي پرسند دست شما چند قطعه استخوان دارد ؟ مي گوييد ، نمي دانم ! چند عضله دارد ؟ نمي دانم چند رشته عصب در آن هست ؟ نمي دانم چند رگ و مويرگ در آن است ؟ نمي دانم جواب همه اينها نمي دانم است ولي وقتي كه كتاب تشريح را جلوي خود مي گذاريد و دقيقاً مطالعه مي كنيد يا در سالن تشريح آنها را يكي يكي به شما نشان مي دهند آن وقت مي دانيد و مي گوييد بله من نسبت به تنم آگاهي هاي تازه پيدا كردم ـ و حتي نسبت به شخصيت روحي ام شما آدم خوش اخلاقي هستيد ، آدم تندخويي هستيد ، آدم بردباري هستيد ، آدم عصبانيي هستيد ، اينها اطلاعاتي است كه درباره شخصيت روحي خودتان ، ضمن تجربه خودتان به دست مي آوريد درباره رفتار و منش و كاراكتر و شخصيت خودتان نيز رابطه شما دو گونه است آگاهي و ناآگاهي گاهي آگاهي و گاهي ناآگاهي وقتي انسان درباره خودش اطلاعات زيادي به دست آورد مي گويند آدمي است خودآگاه ؛ مي داند كه خودش چه هست ؛ از هويت خودش خبر دارد بنابراين ، رابطهآگاهي نه تنها ميان من و محيطم هست ، ميان من و خودم نيز هست ـ همان كه از آن به خودآگاهي تعبير مي كنيم