درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمد شفیعی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علاوه بر خطا بودن و نقص چنين تحليل هايى، مهم ترين اشكال آنها اين است كه اسلام را به عنوان ابزارى براى عمل گرايى سياسى مطرح مى كنند و در واقع، انقلاب اسلامى را حاصل راديكاليسم سياسى مى دانند كه پشتوانه فكرى و نظرى مدون نداشت و ايدئولوژى و تفكرى كه پس از پيروزى انقلاب حاكم شد و نظام جمهورى اسلامى را شكل داد، قبل از انقلاب وجود نداشت و به عبارتى، انقلاب اسلامى داراى يك طرح و برنامه قبلى مدون نبود.(47)

با توجه به خلأ موجود در ادبيات انقلاب اسلامى و نقص و كاستى منابع موجود، پژوهش حاضر مى تواند در جبران بخشى از اين خلأ مؤثر باشد. به لحاظ حاكميت تبيين هاى متكى بر عوامل ساختارى و علل عينى و مادى، غرض اين پژوهش آن است كه با تحليل محتوايى آثار و تكيه بر فراگردهاى عقلى، به مبانى فكرى انقلاب اسلامى كه از

متن اسلام سرچشمه مى گيرد، بپردازد و مكتب فكرى حامل انديشه انقلاب اسلامى را در لابلاى تحولات فكرى ـ فرهنگى دوره 57 ـ 1332 جستجو كند. يك مقصود جنبى هم از اين پژوهش حاصل مى شود و آن تأكيد بر نقش تفكر و انديشه خالص و سهم اندك نظريه هاى ساختارى و جامعه شناختى در تبيين انقلاب اسلامى است. بدين ترتيب، يكى از علل ناكامى محققين خارجى در تحليل انقلاب اسلامى نيز روشن مى شود.

علاوه بر اين، پژوهش حاضر مستقيماً با مسايل امروز انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى ارتباط دارد و برخى از جريانهاى فكرى سه گانه مورد بحث اين پژوهش هنوز هم در جامعه جزو جناحهاى اصلى و مدعى هستند و هر يك انقلاب اسلامى و نظام ولايت فقيه را مطابق بينش و نظر خاص خود توجيه مى كنند. دو جناح و خط فكرى موجود در نظام جمهورى اسلامى، تداوم جريانهاى فكرى قبل از انقلاب اسلامى بوده اند كه با گذشت زمان، مواضع و تفكر و نيروهايشان از هم متمايز شده است. بدين ترتيب با شناخت تفكر جريانهاى فكرى قبل از انقلاب اسلامى، تفاوتها و موضع گيرى هاى فعلى آنها تا حدودى توجيه و تبيين مى شود و آينده آنها هم قابل پيش بينى خواهد بود.

فرضيه و تعاريف عملياتى;همان گونه كه در منابع مورد بررسى ديديم، عمده منابعى كه به نقش عوامل فرهنگى و مذهبى در انقلاب اسلامى تأكيد كرده اند، باز تعبير مفاهيم دينى و مذهبى شيعه را به عنوان زمينه فكرى انقلاب اسلامى مطرح كرده اند كه در چارچوب كلى اصلاح فكر دينى مى گنجند. با توجه به اينكه باز تفسير دين از سوى جريانهاى اصلاح طلب و راديكال مطرح شده كه هر يك ويژگى ها و مشخصات خاص خود را دارند، به طور طبيعى دو فرضيه از ميان آن استخراج مى شود: يكى از آنها، جريان فكرى اصلاح طلب را حامل انديشه انقلاب اسلامى مى داند و ديگرى، جريان فكرى راديكال را زمينه ساز انديشه انقلاب اسلامى مى شمارد. اما فرضيه ديگرى را مى توان مطرح كرد و آن اينكه جريان فكرى فقاهتى ـ ولايتى، حامل انديشه انقلاب اسلامى بود كه در شرايط مساعد تاريخى ناشى از ضعف و كاستى انديشه ها و جريان هاى رقيب در واكنش به تحولات اوايل دهه 1340، تحولى در گفتمان سياسى (political discourse) شيعه به وجود آورد و به اين ارزيابى رسيد كه به منظور اجراى احكام اسلامى، قدرت سياسى را به دست گيرد و نظام تشكيلات نوينى ايجاد كند. بر همين اساس به نفى سلطنت و ارائه نظريه حكومت اسلامى پرداخت. بدين ترتيب فرضيه اصلى پژوهش آن است كه انديشه انقلاب اسلامى بازتات تحولات فكرى ـ فرهنگى دوره 57 ـ 1332 است و سهم اصلى در بناى آن متعلق به جريان فكرى فقاهتى ـ ولايتى است.

مفاهيم موجود در اين فرضيه كه احتياج به تعريف و تبيين دارند، عبارتند از: تحولات فكرى ـ فرهنگى، جريانهاى فكرى، انديشه انقلاب اسلامى و سرانجام تحولات سياسى ـ اجتماعى.

1. تحولات فكرى ـ فرهنگى;اگر فرهنگ را به مفهوم عام علوم، معارف، دين، فلسفه، هنر و نظام ارزشى حقوقى، اخلاق، دين و عرف و آداب و رسوم بدانيم،(48) تحولات فرهنگى هم تحولاتى است كه به علوم و معارف و آراء و نظريه ها، خلق و خوى ها و گرايش هاى روحى و روانى مربوط مى شود. بدين لحاظ تحولات فرهنگى بيشتر به امور نفسانى و باطنى و معنوى راجع است، برخلاف تحولات سياسى ـ اجتماعى كه بيشتر با امور عينى و ساختارى و سازمانى سر و كار دارند و منظور از تحولات فكرى نيز، جريان ها، نگرش ها و مكتب هاى علمى، فلسفى و اجتماعى است كه با تأثير بر افراد، ايجابها و مستلزمات خاص خود را در ذهنيت افراد بر جاى مى گذارند.

بدين لحاظ، تحولات فكرى ـ فرهنگى در اين فرضيه به مفهوم تغيير الگوهاى مسلط فكرى و ظهور جريانهاى مختلف فكرى در چارچوب الگوهاى مذكور است. در مقوله الگوهاى فكرى به طور مشخص به سه تحول عمده نظر داريم كه عبارتند از: حاكميت الگوى تفكر اسلامى، تغيير گفتمان سياسى (political debate) از عقب ماندگى به زوال و انحطاط و سرانجام، ارائه نظريه حكومت اسلامى. اين سه تحول از طريق مقايسه جريانهاى فكرى قبل و بعد از 1332 و نيز مقايسه جريان هاى فكرى دوره 57 ـ 1332 با هم، روشن خواهد شد.

نكته قابل ذكر اينكه، تحولات فكرى ـ فرهنگى معمولا همراه با نوعى اختيار و اراده هستند; يعنى تابع و معلول جبر و تابع متغيرهاى طبيعى و اجتماعى نيستند، بلكه زاييده حسن اختيار يا سوء اختيار خود انسانها هستند و مراد ما از اين تحولات، تأكيد بر اراده و خواست انسان و تأثير عوامل انسانى در تحولات اجتماعى و انقلاب هاست. بر اين اساس، انقلاب مى تواند به وسيله انسان برنامه ريزى و ايجاد شود و برخلاف نظريه هاى ساختارى جامعه شناسانه، اتفاقى و جبرى نيست.

2. جريانهاى فكرى;جريانهاى فكرى اين دوره به طور مشخص عبارتند از: جريان التقاطى اصلاح طلب، جريان التقاطى راديكال و جريان فقاهتى ـ ولايتى كه دو جريان اول به صورت سلبى و جريان اخير به صورت اثباتى بررسى خواهند شد.

«جريان التقاطى اصلاح طلب» يك جريان فكرى است كه قايل به تلفيق اسلام با آموزه هاى دمكراتيك و علمى جديد براى توانمندكردن اسلام بود و اصلاح حكومت از طريق تبديل آن به نوعى سلطنت مشروطه قانونى را در نظر داشت. منظور از «جريان التقاطى راديكال»، آن جريان فكرى است كه براى رسيدن به يك نظريه انقلاب، معتقد به تلفيق اسلام با ماركسيسم بود و محصول اين التقاط را اسلام انقلابى و مبارز مى دانست كه در خدمت فعال گرايى سياسى به كار مى رفت. «جريان فقاهتى ـ ولايتى» يعنى جريانى كه قايل به جامعيت و تماميت اسلام بود و اسلام را به عنوان كليتى فكرى، اخلاقى، حقوقى، سياسى، اقتصادى و اجتماعى(49) براى پاسخگوئى به مشكلات مستحدثه جامعه مطرح مى كرد و معتقد بود كه اسلام به تنهايى و بدون تلفيق با آموزه هاى غربى و شرقى ،قدرت حل مشكلات عصر جديد را دارد.

3. انديشه انقلاب اسلامى;منظور وجود يك منظومه فكرى جامع و مانع، يا نظامى از انديشه است كه با تأمل نظرى و فلسفى در مشكل جامعه به ارائه راه حلّ مى پردازد و در اين راستا، ضمن نفى نظام سلطنتى، در مبانى انديشه ها و جريانهاى فكرى رقيب نيز خلل وارد مى كند و در مرحله سوم، نظام ايده آل آينده را ترسيم مى كند. اين منظومه فكرى از متن اسلام استخراج شده و ناخالصى ندارد و ضمن دارا بودن مبانى فرهنگى و تاريخى، مقبوليت مردمى دارد و به مشكلات و مسايل عصر جديد نيز پاسخگوست.

4. تحولات سياسى ـ اجتماعى;اين تحولات به عنوان يك متغير واسطه اى، در ارزيابى و جمع بندى جريانهاى فكرى اين دوره تأثير مى گذارند و به خصوص جريان فقاهتى ـ ولايتى را به اين نتيجه سوق مى دهند كه تنها راه باقى مانده، براندازى نظام سلطنتى از طريق انقلاب و تشكيل حكومت اسلامى است. اين تحولات در اوايل دهه 1340 حادث شده و عبارتند از: تكميل دايره اقتدار امريكا در ايران، وضع دين و انحطاط مسلمين، رحلت آيت اللّه بروجردى و آغاز مرجعيت حضرت امام و سرانجام قيام 15 خرداد 1340.

به منظور آزمون فرضيه پژوهش، جريان هاى فكرى عمده ايران را مورد بررسى قرار مى دهيم. با مقايسه اصول تفكر و انديشه جريانهاى فكرى قبل از 1332 و جريانهاى فكرى دوره 57 ـ 1332 به تحولات فكرى ـ فرهنگى مورد نظر خواهيم رسيد. تطبيق اصول تفكر و انديشه هاى هر يك از جريانهاى فكرى دوره 57 ـ 1332 بر شاخص هاى انديشه انقلاب اسلامى، سهم و نقش هر يك از جريانهاى مذكور را در بناى انديشه انقلاب اسلامى مشخص خواهد ساخت. در اين راستا، براى گردآورى داده ها و اطلاعات لازم از روش كتابخانه اى استفاده مى شود و تجزيه و تحليل داده نيز با استفاده از روش هاى توصيفى، تاريخى و تحليل محتوا خواهد بود.

سازماندهى پژوهش; با عنايت به فرضيه و تعريفهاى عملياتى آن، پژوهش حاضر در چهار فصل تنظيم مى شود. فصل اول به مباحث نظرى و معرفت شناختى اختصاص دارد كه طى آن، ضمن ارائه تعريفهاى مختلف از انقلاب، بحثى نظرى و معرفت شناختى در منشأ تحولات اجتماعى داريم كه انقلاب و تحولات اجتماعى را به فكر، انديشه و اراده انسان ارجاع مى كند. سپس با عنايت به منشأ تحولات اجتماعى، به مبانى فكرى و نظرى انقلاب مى پردازيم و طى آن مدلى آرمانى از انديشه انقلاب اسلامى ارائه مى دهيم.

/ 287