تجربه هاى ناموفق گذشته، بخصوص انقلاب مشروطه و جنبش ملى شدن صنعت نفت، شكّى باقى نگذاشته بود كه تا حركتى اساسى و بنيادى به منظور قطع ريشه هاى فساد و برقرارى نظام نوين بر پايه ارزشها و ايده آلهاى «خودى» صورت نگيرد، نتيجه اى نخواهد داشت. تحقق چنين امرى مستلزم كار فكرى و زمينه سازى و تربيت نيرو بود و اثبات جامعيت اسلام و امكان كاربست آن در شرايط جديد، به پشتوانه اى از انديشه، تفكر و تغيير افكار و نگرشهاى مردم نياز داشت. بدين لحاظ جريان فقاهتى ـ ولايتى در مقابل راه حلهاى سياسى و انقلابى مبارزه عليه رژيم، به فعاليتهاى فكرى و فرهنگى روى آورد و با اهتمام به تربيت و آموزش مردم، در صدد ايجاد تحول اساسى ترى در جامعه بود.
الف. دوره سازندگى فردى
مبناى فلسفى و نظرى تفكر جريان فقاهتى ـ ولايتى آن بود كه براى ايجاد تحول و تغيير مطلوب در حكومت نمى توان به تغييرات روبنايى سياسى دل خوش كرد، بلكه انسان و جامعه را بايد از درون متحول كرد و از نو ساخت تا جامعه به طور اساسى اصلاح شود. ساختن فرد و جامعه از درون و بازگشت به خويشتن، وسيله اى بود تا مردم از درون آماده پذيرش انقلاب شوند. بر همين اساس بود كه در سالهاى دهه 1330 اين جريان فكرى، يك دوره تأمل نظرى و «سازندگى فردى»(1) را تجربه كرد. و عمده تلاشش صرف تعليم و تربيت دينى، معنوى و تربيت شاگردان برجسته شد. اين جريان فكرى برخلاف جريان اسلامى قبل از 1332 كه بيشتر درگير مبارزه1. انتشارات صدرا، سيرى در زندگانى استاد مطهرى، مقدمه هاشمى رفسنجانى، ص 12.سياسى ـ اجتماعى و حضور و نفوذ در عرصه سياست و دولت بود، بيشتر به كار فكرى، فرهنگى و ساختن بنيادهاى نظرى پرداخت و تنها پس از اطمينان از بنيان فكرى و نظرى خود بود كه به مبارزه عملى در صحنه سياسى ـ اجتماعى روى آورد. در همان سالهايى كه آيت الله كاشانى مستقيماً درگير مسايل جنبش ملى شدن صنعت نفت بود و توجه زيادى به بنيادهاى فكرى و نظرى نهضت اسلامى نداشت، جريان فقاهتى ـ ولايتى در حال شكل گيرى بود و ضمن حمايت از اقدام آيت الله كاشانى، عمل وى را ناقص و بدون پشتوانه فكرى اسلامى مى دانست.(1)