گفتار دوم : ناسيوناليسم و ملّى گرايى
«ناسيوناليسم» عبارت است از وجود يك احساس مشترك يا وجدان و شعور در ميان عده اى از انسانها كه يك واحد سياسى يا ملت را مى سازند.(1) در يك تعريف ديگر، ناسيوناليسم داعيه احراز قدرت و حق حاكميت با استناد به زبان، آداب قومى و سوابق مشترك تاريخى است.(2) اين ايده، يك امر تاريخى و متعلق به تاريخ غرب است(3) و در ايران نيز ملهم از جامعه ليبراليستى غرب بوده است. آغاز اين ايدئولوژى در جهان اسلام، به قرن نوزدهم مى رسد كه نخستين مواجهه همه جانبه بين مسلمانان و غرب از طريق توسعه طلبى مستقيم غرب شروع شد و اين مواجهه، واكنش عاطفى و جمعى را كه جوهر جنبش ناسيوناليستى است بهوجود آورد.(4) امّا ناسيوناليسم، شئون و صورتهاى مختلفى دارد و بسته به اينكه كدام شأن آن غالب شود، صورت خاصى از ناسيوناليسم ظاهر مى شود. در بعضى از صور ناسيوناليسم، غلبه و احراز قدرت مهم است كه به امپرياليسم در غرب انجاميده است، گاهى اشتغال به مفاخر قومى و رسوم باستانى غلبه دارد كه منحط ترين صورت ناسيوناليسم است و در ايران به ناسيوناليسم فرهنگى منجر شده است. اما اگر تكيه آن بر استقلال در مقابل قدرت خارجى باشد، به نهضتهاى ملى و مبارزات رهايى بخش منتهى مى شود.(5) هر سه1. منوچهر محمدى، پيشين، ص 10.2. داورى، ناسيوناليسم و انقلاب، ص 33. 3. همان، ص 241. 4. حميد عنايت، انديشه سياسى در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، ص 198. 5. همان و نيز ر.ك به: داورى، ناسيوناليسم و انقلاب، صص 33 و 73.