گفتار سوم : جريان التقاطى راديكال - درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمد شفیعی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتار سوم : جريان التقاطى راديكال

اين جريان فكرى، قرينه جريان ماركسيسم ـ لنينيسم قبل از كودتاى 28 مرداد است و در واقع، راه چپ و راديكال را در قالب مذهبى ادامه مى دهد. البته اين به معناى ماركسيستى بودن اين جريان نيست و ما پيش از بحث قصد قضاوت و محكوم كردن آن را نداريم; زيرا به اعتقاد ما جريان ماركسيستى و چپ به مفهوم كلاسيك آن در سال 1333، چنان ضربه اى خورد كه از صحنه مخالفت با شاه تقريباً كنار رفت و به نيرويى خنثى و بلااثر تبديل شد(1) و پس از آن، جريانى تحت عنوان مشخص ماركسيستى حضور و بروز نداشت و حتى گروههاى چپى هم كه احياناً ايجاد مى شدند، سعى مى كردند به نحوى از حزب توده و جريان ماركسيستى آن اعلام انزجار كنند. بدين لحاظ، منظور ما از جريان التقاطى راديكال، جريانى است كه در درون چارچوب كلى انديشه اسلامى و در واقع در جناح چپ آن قرار داشت و به نوعى رقيب و متناظر جريان التقاطى اصلاح طلب بود.

الف. اصول تفكر و انديشه ها

اين جريان فكرى در واقع، نتيجه بى اعتبارى و عدم مقبوليت گرايشهاى اصلاح طلب و ليبرال بود كه در اواسط دهه 1340 زمينه را براى ايجاد تركيب ايدئولوژيك جديدى كه هم مستلزمات عمل سياسى را داشته باشد و هم با ضرورت حفظ وفادارى به معتقدات اسلامى موافق باشد، فراهم كرد.

البته اين امر جداى از روند كلى جهان اسلام نبود; از اواسط دهه 1330 در همه كشورهاى اسلامى نوعى گرايش به تفكر انقلابى و راديكال مشاهده مى شود كه در

1. محمدى، پيشين، ص 67.راستاى آن جريانهايى براى حل مشكلات اقتصادى و سياسى جامعه به راه حلهاى تندروانه و خشن و براندازانه روى مى آورند. افزايش محبوبيت اتحاد جماهير شوروى و كشورهاى اردوگاه سوسياليسم و نيز مطرح شدن راههاى مستقل رسيدن به سوسياليسم در نتيجه استالين زدايى، در ايجاد جريان ايدئولوژيك جديد تحت عنوان «سوسياليسم اسلامى» موثر بوده است.(1)

1. سوسياليسم اسلامى;گرچه نگرش «سوسياليسم اسلامى» نخستين بار در مصر شكل گرفت، ولى مى توان تمايل به اسلام سوسياليستى را يك پديده تقريباً شايع در كشورهاى اسلامى از اواسط دهه 1950 (دهه 1330 ش) دانست; به گونه اى كه پس از استالين زدايى و رسميت يافتن چپ جديد، افكار و عقايد سارتر، گورويچ، برشت و... بهوفور تبليغ مى شد. اين گرايش جديد، در صدد اثبات سازگارى بين اسلام و سوسياليسم و برجسته كردن خصوصيات سوسياليستى اسلام بود.(2)

برخى معتقدند كه سوسياليسم در مقايسه با ناسيوناليسم و دمكراسى، به دعوتهاى اصلى اسلام در زمينه هاى برادرى، هماهنگى و مساوات نزديكتر است و اسلام و سوسياليسم به عنوان دو نظام مهندسى اجتماعى در توجه به جمع گرايى يا تعديل بين منافع جمع و فرد، كنترل دولت وتوزيع عادلانه ثروت با هم اتفاق نظر دارند.(3) بعيد نيست كه همين تشابه ظاهرى باعث وسوسه چنين تلفيقى شده باشد.

در ايران نيز پس از كودتاى 28 مرداد و شكست ليبراليسم، گرايش به سوسياليسم

اسلامى شروع شد و با فروكش كردن خاطره شكست سياست دمكراتيك دكتر مصدق، كم كم اين اعتقاد در بين جوانان سياسى شده پيدا شد كه اين شكست جداى از توطئه

سيا (cia) و همكارى قدرتهاى استعمارى، ناشى از ضعف ليبراليسم است(4) لذا بايد در صدد يافتن ايدئولوژى معتبرى براى مبارزه بود. گرچه به دليل استقرار مجدد خفقان و ديكتاتورى شاه باكمك امريكا در طول دهه 1330 تحرك چندانى در اين زمينه وجود نداشت، ولى از اواسط دهه 1340 گرايش مشخصى به چپ در ميان مخالفان شاه و

1. ر.ك به: عنايت، پيشين، ص 242 و 264.

2. عنايت، اسلام و سوسياليسم در مصر و سه گفتار ديگر، ص 40 به نقل از: تقوى، پيشين، ص 124.

3. عنايت، انديشه سياسى در اسلام معاصر، ص 242.

4. همان، ص 265.

/ 287