ب. آيت اللّه مدرس و استبداد و فرنگى مآبى
با اينكه در دوره رضاخان هم روحانيت، بخصوص شهيد آيت اللّه سيدحسن مدرس حضور داشت، زمينه براى طرح چنين انديشه هايى فراهم نبود. در اين دوره، علاوه بر تهديد ناشى از انديشه هاى ليبراليستى و سكولاريستى، ماركسيسم و بلشويسم شوروى هم وارد ميدان شده و رضاخان هم ناسيوناليسم قومى و فرهنگى شديد را ساز كرده بود. در اين دوره، خطر فورى و مهم، ماركسيسم بود و به لحاظ تقابل و تخاصم ناسيوناليسم قومى رضاخان باماركسيسم، روحانيت در اوائل دوره رضاخان عكس العملى نسبت به ناسيوناليسم نشان نداد و فقط سعى كرد كه از مايه هاى آشكار ضداسلامى آن جلوگيرى كند. بر همين اساس، بازهم روحانيت به مقابله با نفوذ و گسترش فرهنگ غربى و شبه تجدد و نيز مبارزه با استبداد مى پرداخت، در اين راه، حتى از شعارها و حربه هاى «ملى» (به معناى وطن خواهى نه ناسيوناليستى) و «ضداستعمارى» و «قانون اساسى» استفاده مى كرد. مبارزه مدرس با رضاخان در همين چارچوب بود و در سه جبهه ضداستعمارى، ضداستبداى و ضدغربى ايستاد; ولى هيچ گاه به طور صريح، تفكر و انديشه ناب اسلامى را در خصوص حكومت بيان نكرد. در واقع، مدرس يك مشروطه خواه (نه مانند روشنفكران ليبرال غربگرا، بلكه صرفاً به معناى مقابله با استبداد و ديكتاتورى رضاخان) بود كه حتى در سال 1295، به همراه آزاديخواهان در كرمانشاه، حكومت ملى را تشكيل داد(1) و در مجلس چهارم، سردسته و رهبر حزب «اصلاح طلبان» بود(2) و با دفاع از مقام و موقعيت مجلس، صريحاً به نمايندگان مجلس گفت: ... ما بر هركس قدرت داديم. از رضاخان هم هيچ ترس و واهمه نداريم، ما قدرت داريم پادشاه را عزل كنيم، رئيس الوزرا را بياوريم سؤال كنيم و استيضاح كنيم، عزلش كنيم و همچنين رضاخان را استيضاح كنيم، عزل كنيم...(3)1. ملك الشعراى بهار، پيشين، ج 1، ص 22.2. همان، ص 57 . 3. همان، ص 233.