طرح پژوهش
كودتاى 28 مرداد 1332 را اعلام رسمى بن بست انديشه ها و بينش هاى غيرمذهبى و مادى در ايران دانسته اند;(2) زيرا با اين كودتا، عملا دوره تفكر ناسيوناليستى غربگرا و تلاش براى اصلاح حكومت از طريق مبارزه پارلمانتاريستى اصلاح طلبانه به شكست انجاميد و متعاقب آن تحكيم ديكتاتورى محمدرضا و حاكميت امريكا در ايران، حزب توده و جريان فكرى ماركسيستى نيز به افول گراييد. شكست عملى اين انديشه ها و جريان ها در عرصه مبارزات سياسى ـ اجتماعى بعلاوه ضعف و كاستى در مبادى نظرى و فلسفى آنها، زمينه را براى پذيرش بديل هاى «خودى» و مذهبى فراهم كرد. بدين لحاظ، دوره تاريخى 57 ـ 1332 دوره بحران نظرى و شكست عملى انديشه ها و جريان هاى مادى و غيرمذهبى در حل مشكل جامعه و دوره احياى اسلام و حاكميت انديشه و تفكر اسلامى است. بن بست انديشه ها و جريان هاى وارداتى، مادى و غيرمذهبى در حل مشكل جامعه ايران، حاوى اين پيام بود كه در شرايط جديد بايد الگوى جديد و جامعى ايجاد شود كه مبادى فلسفى و نظرى جامعه سنتى و مذهبى را با نتايج و مسايل سياسى ـ اجتماعى عصر جديد پيوند داده، طرح نو ارائه دهد. بر اين اساس در دوره 57 ـ 1332 شاهد ظهور انديشه ها و جريان هاى مختلف فكرى در چارچوب الگوى تفكر اسلامى هستيم كه به منظور حل مشكل جامعه، يكديگر را به چالش مى طلبند و راه حل هاى بديلى ارائهمى دهند.
جريان فكرى اصلاح طلب با برداشتى سياسى ـ جامعه شناختى از مشكل جامعه (استبداد)، به فعاليت در چارچوب قانون اساسى و سلطنت مشروطه روى مى آورد و براى اصلاح روند ديكتاتورى، همانند گروه ذى نفوذ به دولت فشار وارد مى كند تا به امتيازى در جهت اصلاح امور دست يابد. از سوى ديگر، اين جريان كه پايه و اساس مذهبى دارد و به مسايل عصر جديد و علوم جديد نيز واقف است، سعى مى كند از طريق تحليل علمى دين، بين اسلام و مسايل و معيارهاى دمكراتيك جديد پل بزند. اساس فكر اين جريان، نقد دين و روحانيت و اصلاح جنبه هايى از تفكر دينى به منظور توانمند ساختن دين در مواجهه با مشكلات جامعه و تحولات عصر جديد بود. بدين لحاظ دچار نوعى از التقاط مى شود. از درون همين جريانِ اصلاح طلب، يك جريان راديكال جدا مى شود كه برداشت ديگرى از مشكل جامعه و متقابلا راه حل متفاوتى براى آن دارد. جريان فكرى راديكال كه زاييده واكنش در مقابل مشى سياسى و اصلاح طلبانه جريان قبلى است، با برداشتى اقتصادى ـ جامعه شناختى از مشكل جامعه (سرمايه دارى داخلى وابسته به امپرياليسم)، به مبارزه مسلحانه و فعاليت هاى براندازانه به منظور محو پايگاه داخلى امپرياليسم روى مى آورد. اين جريان فكرى، متأثّر از گسترش و موفقيت نسبى انديشه هاى ماركسيستى در جهان سوم، سعى مى كند بين اسلام و برخى آموزه هاى ماركسيستى آشتى برقرار كند و از مزاياى هر دو بهره مند شود. بدين منظور به تحليل ديالكتيكى اسلام و قرآن دست مى زند و با وام گيرى علم مبارزه از مكتب ماركسيسم، به نوعى تفسير و تعبير انقلابى از اسلام مى رسد كه در آن، همه چيز در خدمت هدف اصلى (مبارزه) توجيه مى شود. اين جريان نيز دچار التقاط مى شود و رگه هايى از آن به ماركسيسم مى گرايد. اما جريان فكرى فقاهتى ـ ولايتى با برداشتى فرهنگى ـ فلسفى از مشكل جامعه، به فعاليت هاى فكرى و فرهنگى روى مى آورد و با اهتمام به تربيت و آموزش مردم درصدد تقويت بنيادهاى فكرى مردم و ايجاد تحولى اساسى (نه روبنايى) در جامعه است. مبناى تفكر اين جريان فكرى آن بود كه اصلاح جامعه و شئون سياسى، اقتصادى و اجتماعى آن (تحول بيرونى) منوط به تغيير و تحول انسان (تغيير درونى و فكرى) است. اين جريان فكرى ضمن اعتقاد راسخ به تماميت و جامعيت دين اسلام، مشكل جامعه (زوال و انحطاط فرهنگى) را ناشى از تخريب و تحليل فرهنگ اسلامى و مبانى آموزش مذهبى مى داند و راه حلش، احياى ارزش هاى اسلامى از طريق تزكيه و تعليم و آموزش مبانى فكرى اسلامى است. بدين لحاظ، گفتمان (discourse) جديد زوال و انحطاط و پالايش اخلاقى و اجتماعى را طرح مى كند و حل معظلات اجتماعى را بر فلسفه و اخلاق مبتنى مى سازد. ظهور انديشه ها و جريان هاى مختلف فكرى و چالش آنها با يكديگر، فضايى فكرى فرهنگى در دوره 57 ـ 1332 به وجود مى آورد كه محل تعاطى و تضارب افكار و انديشه هاست و در جريان اين تعامل و تعاطى افكار، مبانى فكرى انقلاب اسلامى شكل مى گيرد، پرورش مى يابد، صيقل مى خورد و به صورت نهايى خود (انديشه انقلاب اسلامى) به بار مى نشيند. بدين لحاظ، مى توان يكى از علل و عوامل ظهور و پيروزى انقلاب اسلامى و مهم تر از همه، تداوم آن را (جدا از شرايط ساختارى و عينى جامعه) در تحولات فكرى ـ فرهنگى اين دوره جستجو كرد; به گونه اى كه اگر اين تلاش هاى فكرى و انديشه اى نبود و زمينه هاى فكرى لازم براى انقلاب اسلامى ايجاد نمى شد و در جامعه مقبوليت نمى يافت، حتى پس از پيروزى انقلاب اسلامى، ملت ايران در تداوم انقلاب و برپايى نظام سياسى ـ اجتماعى دچار بن بست نظرى و عملى مى شد.