خاتمه - درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمد شفیعی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خاتمه

كودتاى 28 در 1332 سرآغاز فصل جديدى در تاريخ معاصر ايران است. تمايز و اهميت اين فراز حساس تاريخ، علاوه بر ابعاد سياسى ـ اجتماعى و اقتصادى، بعد فكرى و فرهنگى آن است. بدين معنى كه به موازات افزايش و استحكام ديكتاتورى داخلى و وابستگى به امريكا، فضاى بسيار غنى فكرى و فرهنگى در دوره 57 ـ1332 بهوجود مى آيد و روند افول و بحران نظرى و شكست علمى انديشه ها و جريانهاى مادّى غيرمذهبى كه از كودتاى 28 مرداد شروع شده بود، در پايان اين دوره به سرانجام مى رسد و با پيروزى انقلاب اسلامى،حاكميت انديشه و تفكر اسلامى در عمل تحقق مى يابد.

اين دوره تاريخى، دوره احياى اسلام است و در چارچوب كلى الگوى تفكر اسلامى، سه جريان فكرى عمده ظاهر مى شوند كه براى حل مشكل جامعه تلاش مى كنند. جريان التقاطى اصلاح طلب،جريان اسلام فقاهتى ـ ولايتى و جريان التقاطى راديكال، هر يك مدعى نمايندگى از تفكر اسلامى هستند و براى حل معضل جامعه راه حل ارائه مى دهند. چالش فكرى و نظرى اين جريانها، مقدّمات و زمينه هاى فكرى انقلاب اسلامى را فراهم مى كند كه تحت عنوان انديشه انقلاب اسلامى شناسايى كرديم.

الگوى فكرى حاكم

فراتر از تحولات و چالشهاى فكرى موجود بين جريانهاى مذكور،تحولات فكرى فرهنگى گسترده ترى داريم كه تحت عنوان الگو و پارادايم مطرح هستند. سه الگوى عمده دراين دوره پشت سرهم ظهور مى كنند و تكميل مى شوند كه ضمن در بر گرفتن جريانهاى فكرى سه گانه، به انديشه انقلاب اسلامى پيوند مى خورند.

اولين و مهمترين الگوى مسلط اين دوره كه كلى ترين و فراگيرترين الگوست و هر سه جريان فكرى مذكور را تحت پوشش دارد، حاكميت تفكر و انديشه اسلامى است. به عبارت ديگر، انديشه هاى مذهبى، چارچوب اساسى فكر و عمل هستند و خارج از اين چارچوب، هيچ انديشه و جريانى در ايران پذيرش ندارد.

الگوى ديگر كه گستره و فراگيرى آن، اندكى كمتر است، نوع نگرش نسبت به معضل جامعه و نيز چاره جويى براى آن است; در اين دوره، اساس بحث سياسى (debatepolitical) عوض مى شود و ديگر بحثى از عقب ماندگى ونوسازى نيست. جريانهاى فكرى سه گانه مذكور به اختلاف درجات، از نوعى معضل اجتماعى ـ فرهنگى بحث مى كنند كه به نحوى مربوط به رژيم حاكم است و راه حل آن هم بازگشت به خويشتن با تفاوت برداشت هر جريان است.اين تغيير پارادايم در جريان فقاهتى ـ ولايتى واضح تر و روشن تر ديده مى شود كه به طور مشخص، بحث زوال و انحطاط فرهنگى را مطرح مى كند و بازگشت به اسلام راستين و اسلام ناب محمدى (صلى الله عليه وآله) را چاره مشكل مى داند.

پارادايم سوم كه جايگاه مهمّى هم در مجموعه تحولات فكرى ـ فرهنگى اين دوره دارد، مخصوص جريان فقاهتى ـ ولايتى است و شمول و فراگيرى آن از دو الگوى ديگر كمتر است. اين الگو عبارت است از ارائه يك نظريه حكومت در چارچوب اسلام و تلاش براى استقرار عملى آن در عالم خارج. روحانيت شيعه پس از قرنها، نظريه اى ارائه داد كه مطابق آن، اعمال حاكميت و قدرت سياسى مخصوص فقهاى واجدالشّرايط و مأذون از جانب ائمه معصومين عليهم السلام بود; يعنى نوعى مبناى دينى و شيعى مشروعيت مطرح شد كه در واقع، بنياد انديشه انقلاب اسلامى گرديد و جريان فقاهتى ـ ولايتى به دليل همين ابتكار بديع، مؤسس انديشه انقلاب اسلامى تلقى مى شود.

سؤال ما اين بود كه تحولات فكرى ـ فرهنگى اين دوره چه تأثيرى بر شكل گيرى انديشه انقلاب اسلامى داشته اند و ساختمان بلند انقلاب اسلامى، مرهون انديشه و تفكر كدام جريان فكرى است؟ فرضيه پژوهش اين بود كه انديشه انقلاب اسلامى بازتاب تحولات فكرى ـ فرهنگى اين دوره و مرهون انديشه جريان فقاهتى ـ ولايتى است.

شمول و فراگيرى الگوهاى سه گانه نسبت به جريانهاى فكرى مذكور و نيز سهم هر يك از جريانهاى فكرى در ساختمان انديشه انقلاب اسلامى در نمودار زير ترسيم شده است.

اصلاح طلبفقاهتى ـ ولايتىراديكال

احياى اسلام

زوال و انحطاط زاويه انحرافنظريه حكومتزاويه انحراف

براى آزمون فرضيه، بين تحولات فكرى ـ فرهنگى دوره 57 ـ1332 و انديشه انقلاب اسلامى رابطه برقرار كرديم.رابطه مذكور مبتنى بر اين پيش فرض بود كه تحولات اجتماعى و انقلابها مسبوق به انديشه و تفكر است و قبل از ظهور واقعى عمليات و فرآيند انقلاب در صحنه عينى جامعه، فراگردهاى ذهنى و عقلى انقلاب اتفاق مى افتد و مبانى فكرى آن در ذهن انقلابيون و رهبران انقلابى شكل مى گيرد.اين فرض تئوريك را در فصل اوّل مورد بحث قرار داديم و با پذيرش واقعيت عينى انقلاب اسلامى سعى كرديم زمينه ها و مقدمات فكرى و ذهنى آن را مورد تأكيد قرار دهيم. در همين راستا،تغيير وتحول فكر را به عنوان شرط ضرورى و لازم انقلاب (اگرچه كافى نباشد) كه مقدّم بر همه شرايط و عوامل عينى و ساختارى است،مطرح كرديم.

/ 287