مقدمه - درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمد شفیعی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدمه

در ايران، دوره تاريخى 57 ـ 1332، دوره احياى اسلام و جولانگاه انديشه ها و تفكرات مذهبى است. بدين لحاظ در اين دوره شاهد ظهور انديشه ها و جريان هاى مختلف فكرى هستيم كه به منظور حل مشكل جامعه، يكديگر را به چالش مى طلبند و راه حل هايى ارائه مى دهند. سؤال اصلى آن است كه جريان هاى فكرى اين دوره چه سهمى در انديشه انقلاب اسلامى داشته و مكتب فكرى انقلاب اسلامى، مرهون انديشه كدام يك از آنهاست.

طرح اين موضوع، مبتنى بر اين پيش فرض است كه انقلاب ها، تحولات اجتماعى، مسبوق به تفكر و انديشه است و قبل از وقوع هر انقلابى، بايد مكتب فكرى جديدى بهوجود آيد كه بر مبناى آن، نظام موجود، نفى شود و نظام ايده آل آينده ترسيم گردد تا پس از پيروزى انقلاب نيز همين طرح نظرى مبناى مهندسى اجتماعى قرار گيرد.

در فرآيند تحولات فكرى ـ فرهنگى دوره 57 ـ 1332، جريان فكرى «اسلام فقاهتى ـ ولايتى» با مساعدت شرايط تاريخى، تحولى در گفتمان سياسى (political discourse) شيعه به وجود آورد و به اين ارزيابى رسيد كه با ارائه طرحى نو، قدرت سياسى را به دست گيرد و تشكيل حكومت بدهد. بدين ترتيب، «فرضيه پژوهش» آن است كه انديشه انقلاب اسلامى، بازتاب تحولات فكرى ـ فرهنگى اين دوره و پاسخ جريان فقاهتى ـ ولايتى، به مشكل جامعه بود.

پژوهش حاضر با استفاده از منابع كتابخانه اى و كاربرد روش هاى توصيفى ـ تاريخى و تحليل محتوا انجام شده و طى يك بحث نظرى، منشأ تحولات اجتماعى و انقلاب، انديشه و اراده انسان قلمداد شده است. بر همين اساس، مبناى فكرى انقلاب اسلامى مطرح شده و مدلى آرمانى از انديشه انقلاب اسلامى ترسيم شده است. اين شيوه به نقش مهم فلسفه و تفكر عقلانى ـ فلسفى در تبيين انقلاب اسلامى و سهم اندك نظريه هاى جامعه شناسانه در توضيح انقلاب اسلامى نظر دارد و ناكامى محققين (به خصوص خارجى) را در كشف حقايق انقلاب اسلامى، ناشى از عدم توجه به «مبانى فكرى و نظرى انقلاب اسلامى» و توجه بيش از حد به ساختارهاى سياسى ـ اجتماعى مى داند.

مهم ترين وجه مشخصه انقلاب اسلامى ايران، ماهيت فكرى و فرهنگى آن است. انقلاب اسلامى در عصر حاكميت و سيطره بينش هاى مادى با شعار معنويت و انسانيت
ظهور كرد و اعلام نمود كه درصدد تأسيس جامعه مدنى جديدى براساس فكر اسلامى و متكى بر انسان و مناسبات جديد انسانى است. از اين نظر، انقلاب اسلامى در واقع،
بازگشتى بود به «انسان»; حلقه مفقوده اى كه در عصر سرورى، ابزار و تكنيك فراموش
شده بود.

واكنش خصمانه استكبار جهانى در مقابل انقلاب اسلامى نيز در همين راستا قابل توجيه است; زيرا انقلاب اسلامى مدعى طرح و برنامه در ساحتى از زندگى است كه استكبار جهانى توجهى به آن ندارد و يا نمى خواهد به آن بپردازد و آن عرصه فكر، فرهنگ و مناسبات انسانى است كه بكر و دست نخورده است وگرنه انقلاب اسلامى در عرصه هاى اقتصادى، سياسى و نظامى تهديدى براى استكبار جهانى تلقى نمى شود. به عبارت ديگر، ادعاى اساسى انقلاب اسلامى در ساحت «انسان» و «شئون انسانى» است و با طرح و تبيين اين «انسان»، پارادايم فكرى جديدى، حاكميت خواهد يافت كه مبانى تمدن غرب و علوم جديد، آن را به هم مى ريزد.

انقلاب اسلامى درصدد ايجاد يك «تمدن عظيم اسلامى» است كه عالم و آدم را از نو تعريف مى كند و مسير تحولات جهانى را تحت تأثير قرار مى دهد. تحقق چنين آرمان والايى مستلزم تلاش فكرى جهت ارائه مبانى معرفت شناختى و تأسيس علوم انسانى جديدى (اسلامى) است كه ريشه هاى فلسفى و منطقى «خودى» داشته باشد. بدين لحاظ، شناخت مبانى فكرى انقلاب اسلامى، پايه و اساس و مقدمه اين كار تلقى مى شود.

طرح اوليه چنين تحقيقى هنگامى به ذهنم خطور كرد كه در اوايل دوره كارشناسى ارشد در كلاس «سمينار بازتاب انقلاب اسلامى» مواجه با خيل انبوهى از مقاله ها و نوشته هاى خارجى شدم كه تحليل هاى رنگارنگ و بعضاً سستى ارائه داده بودند و با كمال تأسف تنها هنر ما اين بود كه وقت و امكانات علمى و انسانى خود را تلف كنيم تا معلوم شود كداميك از آنها منطبق بر انقلاب اسلامى است و كدام يك نيست؟!

غالب اين تحقيق ها كه از سوى ايرانيان خارج از كشور نوشته شده و به مصداق مَثَل عاميانه «مرغ همسايه غاز است»، صاحبان آنها به عنوان محققين و انديشمندان برجسته! مطرح شده اند، جدا از نفس تحليل هايشان، از يك وجه مشترك برخوردارند و آن اينكه همه از ديدگان جامعه شناختى و ساختارى كه شيوه مرسوم تحقيقات جديد در امريكاست، به انقلاب اسلامى نگاه كرده و هر يك به ظنّ خود «فيل مولوى» را شناسايى كرده اند. آنچه در همه اين آثار مفقود بود انسان، فكر و انديشه بود و برايم تعجب آور بود كه در تحليل يك انقلاب عظيم مردمى قرن بيستم، مردم و نيروهاى انسانى انقلاب و همين طور متفكران و رهبران انقلاب را ناديده مى گيرند و در يك روند ساختارى، جبرى و تصادفى، انقلاب اسلامى را ذبح مى كنند!

از سوى ديگر، اين كلام حكيم فرزانه انقلاب، حضرت آيت اللّه خامنه اى در اعماق جانم نهيب مى زد كه اين انقلاب با اين عظمت، به لحاظ ارائه مبانى فكرى و نظريش، يكى از كم كارترين انقلاب هاى دنياست.(1) اين درحالى است كه ما شخصيت هايى مثل استاد شهيد مطهرى را در سنگر فكرى انقلاب اسلامى داشته ايم كه خود، يك جريان فكرى و شخصيت پيچيده اش با تاريخ و هويت انقلاب اسلامى عجين شده است و از سوى دوست و دشمن به عنوان ايدئولوگ انقلاب اسلامى و آثارش مبناى فكرى نظام جمهورى اسلامى شناخته شده است. پرداختن به اين مبانى و گنجينه هاى ارزشمند كه بسيارى از آنها ابعاد علمى و دانشگاهى هم دارد، در اين عصر، سيطره جامعه شناسى بر افكار متفكران معاصر و گسترش بينش هاى مادى، مى تواند داروى شفابخش نظام آموزشى ما باشد و ما را نجات دهد.

بدين لحاظ تصميم گرفتم با تمركز روى مبانى فكرى انقلاب اسلامى، از منظر ديگرى به انقلاب اسلامى بپردازم كه جايگاه فكر، انديشه و انسان، خيلى برجسته و رفيع باشد. تصورم اين بود كه چنين كارى، مستلزم رهيافت و روش شناسى ديگرى غير از رهيافت هاى مرسوم علوم انسانى است كه به طور عمده منتج از مبانى فلسفى و نظرى علوم جديد و تمدن غرب هستند. بر اين اساس به سمت فلسفه و منطق رفته و يكى از اساتيد فلسفه دانشگاه تهران را براى راهنماى تحقيق معرفى كردم كه مورد پذيرش واقع نشد.

سرانجام با تكيه بر فكر و بضاعت ناچيز خود، موضوع را پى گيرى كردم و در جريان مشورتها و تبادل نظر با استادان محترم، موضوع پژوهش با جرح و تعديل هايى به شكل فعلى درآمد، ولى باز سعى و تلاش و اصرارم بر آن بود كه بُعد فكرى و انديشه اى تحقيق حفظ شود و ضمن گرفتار نشدن در دام جامعه شناسى، به مبانى فكرى انقلاب اسلامى نزديك شوم. حاصل كار «برگ سبزى است تحفه درويش تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد».

در جريان كار نيز به منابع و اطلاعات جديدترى دست يافتم كه موضوع را برايم روشن تر نمود و پى بردم كه مسأله خيلى گسترده تر از آن است كه يك نفر در يك رساله كارشناسى ارشد بتواند به مبانى فكرى انقلاب اسلامى بپردازد. چنين امرى، محتاج تحقيق هاى جداگانه و مفصل در موضوع هاى گوناگون و پيرامون افكار اشخاص و جريان هاى متعددى است كه همفكرى و همكارى خيل عظيم علاقمندان انقلاب اسلامى را مى طلبد. نگارنده در حد بضاعت خود، پى گيرى موضوع را وجهه همت خود ساخت تا بدين طريق ضمن لبيك گويى به نداى دردمندانه رهبر معظم انقلاب، بخشى از دين خود را به انقلاب اسلامى ادا كند.

پژوهش حاضر در حقيقت درآمدى است بر مبانى فكرى انقلاب اسلامى كه برخى خطوط و نقاط كلى را ترسيم كرده و در پرتو آن مى توان موضوع ها و مباحث ريزتر و عميق ترى پرداخت. در اين پژوهش، ناچار به برخى از جوانب قضيه و بعضى سرفصل هاى مشخص، بدون ورود در جزئيات، پرداخته شده است. بر همين اساس، گزينش جريان هاى مختلف فكرى به عمل آمده و از همين جريان ها نيز، افراد و افكار مشخصى در يك چارچوب خاص مورد توجه قرار گرفته اند. كليات و اصول فكرى متفكران (بدون جزئيات) مطرح و شرح و بسط آن مستلزم كارهاى ديگرى است كه اهل علم و تحقيق و علاقمندان به انقلاب اسلامى ان شاءاللّه ضمن جبران خطاها و نقص هاى اين پژوهش در تكميل آن خواهند كوشيد.

اين پژوهش در واقع، محصول عواملى چند و ثمره تلاش هاى علمى ـ فكرى همه استادانى است كه ذهن و فكرم را به روى علم و تحقيق گشودند. استادان بزرگوار دانشكده حقوق و علوم سياسى به خصوص استاد ارجمند عميد زنجانى است كه در درس هاى متعددى افتخار تلمذشان را داشته ام و در اين كار نيز از ابتداى طرح موضوع و تنقيح و تصويب و نگارش آن، از راهنمايى ها و ارشادهاى مؤثرشان كمال استفاده را برده ام.

/ 287