درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
و ناسيوناليسم(1) به اين علت بود كه ايدئولوژى يك آموزه وارداتى غربى بود; صرف نظراز اينكه آراى انديشمندان شيعه نسبت به دمكراسى مورد نظر ملى گرايان چه بود، خود ملى گراها با همه آنچه نسبت به فرهنگ ملى و سرسپردگى به آن مى گفتند، به مفهوم كاملا غربى دمكراسى متمسّك بودند(2) و مى خواستند همان مدل غربى را در ايران تقليد و مونتاژ كنند. بدون اينكه به مبادى و مبانى آن واقف باشند و بدون توجه به اينكه در كشورى اسلامى، با فرهنگ و سنتهاى متفاوت نمى توان يك الگوى فرهنگى ناسازگار را «نشاء» كرد. جبهه ملى ايران، اگر همه شرايط و لوازم ناسيوناليسم اروپايى را مى داشت، به لحاظ موقعيت زمانى نمى توانست همانند ناسيوناليسم قدرت طلب اروپا عمل كند. ايران به لحاظ شرايط ساختارى و طبيعى خود، هم متأثر از خارج و هم در مقابل تحولات جهانى مقاوم بوده است و مبارزات مداوم ضداستعمارى ايران در اين راستا قابل توجيه است. برخى معتقدند به لحاظ تهديد مداومى كه از سوى استعمار و امپرياليسم غربى متوجه ايران بوده، ايران نه از منافع ناشى از حاكميت اروپا بهره برده و نه توانسته است از ميراث نهضت هاى ملى، براى متحد كردن جمعيت متنوع خود استفاده كند.(3) علاوه بر اين، ليبراليسم دكتر مصدق كه در قالب نهضت ملى مطرح بود، هدف اجتماعى معين و مشخص و روش قاطعى نداشت و با اين هدف مبهم، شيوه اعتدالى ليبرال هاى قرن نوزدهم و با روش متروك آزاديخواهان بين دو جنگ جهانى، در مقابل خود مجهزترين وكامل ترين ايدئولوژيهاى قرن بيستم را داشت كه با آنها به هيچ وجه قادر به رقابت نبود. حزب توده به پشتوانه شوروى و نيز دولتهاى امريكا و انگليس به لحاظ منافع خود، در مقابل جبهه ملّى قرار داشتند. بر همين اساس، برخى همان موقع پيش بينى مى كردند كه به لحاظ عدم امكان حكومت كمونيستى توده اى در ايران، ادامه حكومت دكتر مصدق به يك حكومت فاشيستى ختم خواهد شد كه از پيشروى حزب توده جلوگيرى كند.(4)