درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
علاوه بر عيب و ايرادى كه نسبت به محتواى دمكراسى مورد نظر جبهه ملى وجود داشت و صرف يك تقليد بود، ناسيوناليسم ملى دكتر مصدق از ضعف جامعه شناختى نيز رنج مى برد و به لحاظ تاريخى هيچ گاه نتوانست (و نمى توانست) به عنوان يك نهاد سياسى پا بگيرد; زيرا شرايط اجتماعى لازم براى ظهور و پاگرفتن ناسيوناليسم در ايران وجود نداشت(1) و نمى توانست وجود داشته باشد. همان گونه كه گفته شد، ناسيوناليسم به لحاظ تاريخى، پديده اى اروپايى بود كه با پيدايش بورژوازى و به دنبال انقلاب صنعتى متولد شد. اصلاحات سياسى ـ اجتماعى اروپا در جريان رنسانس، هرگز در ايران بهوجود نياميده بود. برخلاف روند اصلاح طلبانه ناسيوناليسم اروپا كه به تدريج و از پائين هرم اليگارشى حركت مى كرد و به طور طبيعى و پس از چند نسل، قدرت سياسى را قبضه مى كرد، در ايران ناسيوناليسم سعى مى كرد كه از بالا وارد هرم حاكميت و قدرت شود و دست به اصلاحات سياسى ـ اجتماعى بزند.(2)به عبارتى، مى خواست از امكانات و منابع نظام مستقر استفاده كند و نظام را از درون اصلاح كند. درحالى كه موج ناسيوناليسم و اصلاح طلبى بايد از پايين ايجاد شود، نه اينكه خود دولتمردان اراده كنند كه اين موج را ايجاد كنند. بدين لحاظ، موج عظيم مردمى اواخر دهه 1320 و اوايل دهه 1330 موجى صرفاً احساسى و بدون پشتوانه و مبادى نظرى و فكرى بود و نمى توانست تداوم يابد.