درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمد شفیعی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

طرح مسايل اقتصادى، اجتماعى و رفاهى طبقه محروم و مبارزه اى براى كسب آزادى هاى فردى و اجتماعى مى پرداخت.

بر همين اساس، حزب توده، در جذب نيرو موفقيت شايانى كسب كرد و محل ابراز وجود اقشار مختلفى شد كه براى به دست آوردن حقوق سياسى و اجتماعى خود، كه تا آن روز از آنان دريغ شده بود، وارد مبارزه اى پى گير و همه جانبه با هيأت حاكمه ايران شده و خواستار بهبود شرايط اقتصادى و كارى و تأمين حقوق صنفى و اجتماعى بودند.(1) اين اعتبار و محبوبيت، ربطى به موقعيت سياسى و يا جاذبه ايدئولوژيك حزب توده در ايران نداشت، بلكه مديون عوامل بين المللى و ژئوپوليتيك(2) و نيز مسايل سياسى داخلى ايران بود; زيرا حزب توده آشكارا پيرو خط فكرى طرفدارى از شوروى بود و نفرت مردم از استعمار انگليس، به جاذبه حزب توده مى افزود. از آنجا كه شوروى در آن مقطع در ذهن ايرانيان به عنوان يك رژيم سوسياليست و مترقى كه پرچمدار مبارزه عليه فاشيسم و سرمايه دارى جهانى است، مطرح بود، رابطه حزب با شوروى و حتى طرفدارى آن از منافع شوروى، چندان سؤال برانگيز نبود.

علاوه بر اين، حزب براى اينكه وجهه اجتماعى خود را حفظ كند، بيشتر روى مبارزات سياسى، اجتماعى و اقتصادى تأكيد مى كرد و وارد مقولاتى همچون متافيزيك، ماترياليسم تاريخى و به طور كلى مباحث نظرى و فلسفى نمى شد; زيرا يك ايدئولوژى معطوف به عمل بود و بعد فلسفى و نظرى عميقى نداشت. از اين رو، تأكيد اصلى روى عمل گرايى سياسى بود تا كار نظرى و فكرى.

از اين گذشته، به طور كلى نويسندگان آثار ماركسيستى و ماترياليستى هم در ظاهر به پژوهش علمى (همانند روش علمى غرب) اهميت نمى دهند; زيرا آثارى كه بايد متضمن دستورالعمل باشد و صورت ايدئولوژى دارد، نمى تواند صرف معقولات باشد(3) و خود ماركسيسم هم اساساً يك ايدئولوژى سياسى ـ اجتماعى معطوف به عمل بود و برخى حتى كاربرد عنوان فلسفه را براى آن جايز نمى دانند.(4)

1. زيباكلام، پيشين، ص 217.

2. ناصر ايرانى، بحران دمكراسى در ايران و دوازده مقاله ديگر، ص128.

3. رضا داورى، شمه اى از تاريخ غربزدگى ما، ص 98.

4. رضا داورى، دفاع از فلسفه، ص 14 و 19.

/ 287