درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مردم در تضاد بود(1) و هيچ سنخيت و پايگاه فرهنگى و مقبوليت مردمى در ايران نداشت و آنهايى هم كه در ايران به دنبال گرايش هاى ماركسيستى بودند، اساساً در پى اصلاحات سياسى ـ اجتماعى به اين مرام گرويده بودند و بيشتر ظلم ستيزى ماركسيسم مورد نظرشان بود واز طرح و تبليغ مبانى عقيدتى و الحادى آن يا بى اطلاع بودند و يا براساس ملاحظات مذهبى، از طرح آنها خوددارى مى كردند.(2) علاوه بر اين، ضعف و كاستى در مبادى نظرى و فلسفى آن كاملا هويدا بود. رهبران و بنيانگذاران حزب توده، با اقتباس و تقليد از ايدئولوژى ماركسيستى، صرفاً در پى يافتن وسيله و ابزارى براى مبارزات اجتماعى بودند و كمتر به مبادى و مبانى آن مى پرداختند. ماركسيسم در زادگاه خود يك ايدئولوژى بى بنيان بود و وقتى به ايران وارد شد، رهبران حزب توده، با توجه به شرايط ايران تفسيرى از آن ارائه كردند و نوعى ماركسيسم ايرانى را التقاط نمودند كه دچار تناقض و تضاد درونى بود. تطبيق روبناهاى سياسى و اجتماعى ايران با ماترياليسم ديالكتيك، خيلى سطحى و بى اساس مى نمود. وابستگى عملى و فكرى حزب توده به شوروى با توجه به سوابق تلخ روابط ايران و روسيه،(3) آنها را بازيچه دست بيگانه و يك مقلّد طوطىوار كرده بود كه هيچ استقلال و ابتكارى از خود (حتى در فكر كردن) نداشتند. مواضع شوروى پسندانه حزب به قدرى روشن بود كه حزب على رغم مخالفت با حضور بيگانگان در ايران، حضور ارتش شوروى را در شمال ايران، به نفع منافع ملى ايران و مخالفان اين حضور را «مدافعان مرتجع امپرياليسم» مى دانست به تعبيرى، «واژگان مكالمه سياسى انقلابى و لذا كل نظام فكرى و شيوه بحث و استدلال چپ عمدتاً بهوسيله حزب توده از روسيه وارد ايران شده بود و روشنفكران ايران نيز با شور و اشتياق آن را پذيرفته بودند».(4) همه اين مسايل، به اضافه قدرت مطلقه و خفقان آور حكومت و موج قلع و قمع حزب توده و نيز مجموعه عملكرد ضعيف و بى تحركى و سياست تسليم طلبانه آن در مقابل