درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مى شد، نامه اى خطاب به سران روحانى نهضت مى نويسد و پس از ذكر زحمات، خدمات و مجاهدات علماى بزرگ در عصر غيبت، تكليف حفظ شريعت و حراست از اساس اسلام را متوجه روحانيت مى كند: ... در اين عصر، تكاليف نيابت عامه و مسئوليت تامّه، من جميع الجهات به شما متوجه است بايد اين اسلام را كه وديعه الهى است لامحاله به همان قوت و رونق و رواج كه از اسلاف گرفته ايد تسليم اخلاف بفرمائيد و لى امروز دشمنان شما در اين مملكت به دستيارى منافقين وضعى فراهم آورده اند كه دين شما و دولت شما هردو را ضعيف كرده اند و در خطر عظيم جماعت آزادى طلب به توسط دو لفظ دلرباى عدالت و شورى، برادران ما را فريفته بجانب لامذهبى مى رانند و گمان مى رود كه عصر رياست روحانى و تاريخ انقراض دولت اسلام و انقلاب شريعت خيرالانام واقع بشود و چيزى نگذرد كه حريت مطلقه رواج و منكرات مجاز و مسكرات مباح و مخدرات مكشوف و شريعت منسوخ و قرآن مهجور بشود و اين سوء ذكر و عوارض عظيم در شرح احوال شماها ابدالدهر باقى بماند. شما بهتر مى دانيد كه دين اسلام اكمل اديان و اتمّ شرايع است و اين دين دنيا را به عدل و شورى گرفت آيا چه افتاده است كه امروز بايد دستور عدل ما از پاريس برسد و نسخه شوراى ما از انگليس بيايد...(1) اما در شرايط حاكميت همه جانبه «استبداد و ظلم» و نيز شعارهاى «آزادى و رفاه» ناشى از غرب، اين ديدگاه پذيرش نيافت و سر شيخ فضل اللّه نورى، به «افتخار غلبه تجدد بر ارتجاع»(2) و به علامت «استيلاى غربزدگى»(3) بر بالاى دار رفت. بعدها نيز اين ديدگاه فرصت بروز و ظهور نيافت، ولى وجود حوزه علميه دينى، زمينه آن را حفظ كرد تا اينكه در شرايط مناسب ترى خود را در قالب انقلاب اسلامى نشان داد و مناسبات سياسى ـ اجتماعى جديدى بر مبناى همين تفكر بهوجود آورد. پس از انقلاب مشروطه، بهواسطه برخى عوامل، بخصوص استبداد متعاقب آن، انقلاب بلشويكى و خطر نفوذ آن به ايران، و متقابلا تكيه رضاخان بر افكار و انديشه هاى ناسيوناليستى و قومى، رشد انديشه دينى ـ سياسى متوقف شد و تا بعد از جنگ جهانى دوم، اوضاع و احوال مساعدى براى رشد مجدد آن فراهم نيامد;(4) ضمن اينكه در دهه