درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بدين لحاظ، مى توان گفت آيت الله مدرس در چارچوب قانون اساسى مشروطه مبارزه مى كرد و معتقد بود كه شاه بايد سلطنت كند نه حكومت.(1) البته، همان گونه كه گفتيم، مبارزه مدرس در چارچوب قانون اساسى، از باب جدال احسن و صرفاً در مقابل ديكتاتورى رضاخان بود و مدرس بيشتر در اوايل كار رضاخان به اين حربه متوسل مى شد و حتى به استيضاح شخص رضاخان هم دست زد.(2) وى شديداً نگران ديكتاتورى و استبداد و نيز خطر استعمار خارجى بود و هنگامى كه رضاخان با قبضه همه كارها اصول مشروطيت را زير پاگذاشت ، مدرس در نطق پارلمانى خود به طور صريح گفت: «من گمان دارم آن دست غيبى كه همراه ما بود تا مشروطه شويم، از اين مشروطه ما خيرى نديد».(3) بر همين اساس مدرس اصلا مايل نبود كه رضاخان حاكم بر مقدرات ايران شود و در جريان خلع سلطنت قاجاريه، با توسل به اخطارهاى آئين نامه اى و قانونى، تشكيل مجلس مؤسسان و تغيير قانون اساسى را خلاف قانون اساسى قلمداد كرد(4) و به تغيير سلطنت رأى نداد. زيرا معتقد بود كه: «تغيير رژيم ايران در حال حاضر مفهومش اختلال مبانى دوام و بقاى جامعه ايرانى است».(5) آيت اللّه مدرس، در مقابل نفوذ و گسترش فرهنگ غربى نيز حساس بود و هنگامى كه احمدشاه در خارج از كشور بود و زمزمه سلطنت رضاخان به گوش مى رسيد، پيامى براى احمدشاه ارسال و به او گوشزد مى كند كه با حاكميت سلسله پهلوى، نوعى از شبه تجدد به ملت ما داده مى شود كه از طريق آن متون و مفاهيم غربى را به خورد نسل هاى آينده خواهيم داد: قريباً چوپان هاى قريه هاى قراعينى و كنگاور با فكل سفيد و كراوات خودنمايى مى كنند اما در زيباترين شهرهاى ايران هرگز آب لوله و آب تميز براى نوشيدن مردم پيدا نخواهد شد. ممكن است شماره كارخانه هاى نوشابه سازى روزافزون گردد اما كوره آهن گدازى و