ج. سازندگى درونى
قبل از اينكه به جريانهاى فكرى دوره 57 ـ 1332 بپردازيم، لازم به ذكر است كه شرايط سياسى ـ اجتماعى دهه1330، بستر مناسبى براى رشد و نضج جريانهاى فكرى و انديشه اى بود كه در شرايط تاريخى مساعد اوايل دهه 1340، در صحنه سياسى ـ اجتماعى جامعه ظاهر شدند و انديشه ها و افكار خود را عرضه كردند. دهه 1330 را مى توان براى جريانهاى فكرى اين دوره (بخصوص براى جريان فقاهتى ـ ولايتى)، دوره سازندگى فردى و درون گرايى، تفكر، تعمق و تأمل نظرى دانست كه آثار آن در دهه هاى 1340 و 1350، ظاهر شد. در دهه 1330 بويژه پس از كودتاى 28 مرداد 32، استبداد، خفقان و ديكتاتورى مطلقه شاه تجديد و تكميل شد، به گونه اى كه همه نيروهاى مخالف از صحنه حيات سياسى ـ اجتماعى حذف شدند و كانالى براى مشاركت نيروهاى سياسى باقى نماند. كمكهاى مالى، نظامى و سياسى امريكا و نيز افزايش درآمدهاى نفتى، جايگاه داخلى و خارجى رژيم شاه را تثبيت نمود و ضمن ميليتاريزه كردن ايران، وابستگى اقتصادى و سياسى ايران را به امريكا كامل كرد، به گونه اى كه امريكا در اوايل دهه 1340 به اوج اقتدار خود در ايران رسيد و شرايطى كاملاً استثنايى بر ايران حاكم شد كه در سير انديشه انقلاب اسلامى تعيين كننده بود.(2) بدين لحاظ، اين دوره تاريخى 57 ـ 1332، به لحاظ مبانى فكرى و نظرى انقلاب اسلامى واجد ويژگيهايى است كه مى توان آن را به دو دوره كاملاً مشخص تقسيم كرد. سالهاى 42 ـ 1332 از لحاظ سياسى ـ اجتماعى و بين المللى، دوره تحكيم مجدد پايه هاى سلطنت و استقرار نوعى ديكتاتورى جديد و مستظهر به پشتيبانى امريكا، و 1. بحث مفصل و ارزنده مربوط به التقاط را مى توان در كتاب مرورى بر زمينه هاى فكرى التقاط جديد، تأليف رسول جعفريان، پى گرفت. در مورد دو پارادايم اصلاح گرى و تشيع راديكال نيز حق مطلب در قالب دو پايان نامه كارشناسى ارشد علوم سياسى دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران، ادا شده و شايسته مطالعه و مراجعه است: محمدعلى تقوى، پيشين و رزاقى سياهرودى، راديكاليسم در انديشه سياسى معاصر 57 ـ 1320.2. اين شرايط و موقعيت خاص اوايل دهه 1340 را در جاى خاص خود مطرح خواهيم كرد.كاملا به زيان انقلاب و نيروهاى مخالف رژيم بود. اما به لحاظ فكرى و ارائه مبانى نظرى انقلاب اسلامى، دوره اى غنى و پربار و به نفع انقلاب اسلامى بود. گرچه كودتاى 28 مرداد، شاه را به سلطنت برگرداند و موجب تحكيم قدرت شاه و سلطه امريكا بر ايران شد، ولى براى انقلاب اسلامى و نيروهاى مخالف رژيم، يك دوره تأمل نظرى و سازندگى درونى بود و در شرايط خفقان سياسى و اجتماعى، بيش از هر چيز تفكر و تعمق و تعليم و تربيت معنوى، مدّ نظرِ مخالفين رژيم قرار گرفت. اين دوره براى رشد و تعميق انديشه انقلاب اسلامى لازم و ضرورى بود; زيرا «هر انقلابى اگر حقيقتاً انقلاب باشد مسبوق به آرامش قرين با درد تفكرست»(1) و نيروهاى مخالف رژيم در اين دوره مشغول خودسازى و آماده سازى درونى بودند. بدين لحاظ، يك دوره سازندگى فكرى و فردى پشتوانه انقلاب اسلامى است. نيمه دوم اين دوره، از سال (1357 ـ 1342) را مى توان دوره ظهور و بروز عملى جريانهاى مختلف فكرى در صحنه سياسى ـ اجتماعى جامعه ناميد كه پس از آماده شدن در دوره قبل و با زمينه مساعد دهه 1340، نظام مستقر را به چالش طلبيدند و كم كم انديشه انقلاب اسلامى را عرضه كردند. در اين دوره نيز، شاهد چهار جريان عمده فكرى هستيم كه به نحوى قرينه فكرى و تداوم جريانهاى قبل از 1332 هستند. جريان التقاطى اصلاح طلب كه قرينه جريان ملى گرايى دكتر مصدق و جبهه ملى، و جريان التقاطى راديكال نيز قرينه جريان ماركسيستى حزب توده بود. يك جريان سلطنت ايرانشهرى هم داريم كه قرينه و تداوم ناسيوناليسم فرهنگى عصر رضاخان و اساساً سلطنت طلب و نقيض انديشه انقلاب اسلامى است و بر همين اساس، چندان مورد توجه ما نيست، ولى به لحاظ تأثيرى كه در تحريك و برانگيختن جريان فقاهتى ـ ولايتى دارد، به طور مختصر مورد اشاره قرار مى گيرد. در نهايت هم يك جريان فقاهتى ـ ولايتى داريم كه قرينه و تداوم جريان اسلامى دوره قبل بوده، معمار اصلى انديشه انقلاب اسلامى است و به همراه جريان اخير در فصل چهارم مورد بحث قرار خواهد گرفت.1. رضا داورى، شمه اى از تاريخ غربزدگى ما، ص 19.